«الهی! خاطرهها را از خطور خطیئه نگه دار
الهی! در بسته نیست ما دست و پا بستهایم
الهی! در خواب سنگین بودم، دیر بیدار شدم، باز شکرت که بیدار شدم!»
دیر زمانی است که ابرهای تیره و تار غیبت دیدگان را از رؤیت آفتاب ولایت باز داشته و راههای آسمانی سخت و دشوار گشته است. در این سرزمین عجیب و این وادی غریب هیچ کس را یارای آن نیست که بیهمرهی خضر صراط مستقیم بپیماید. خدا را بسی شاکریم که حجج و نشانههای بیبدیلش راهنمایی است برای چنگ زدن به حبل متین الهی و عروج به نقطه اوج هستی. خدا را بسی شاکریم که چراغ معرفت عالمانش روشنگر ناهمواریهای زندگانی است.
علامه حسن حسن زاده آملی، این عارف، عابد و این ادیب فرزانه نعمتی است الهی تا به همراهیاش از نردبان علم و حلم راهی به سوی آسمان بجوییم. او بزرگ مردی از تبار مردان خداست؛ مردان نیک سیرت و نیکو صورت. این لطف لطیف الهی، در اواخر سال 1307 ه . ش، در «ایر» از توابع لاریجان، دیده به جهان گشود و نامش را حسن نامیدند تا حُسن روزگار گردد.
حسن بن عبدالله طبری آملی، به حسن زاده مشهور گردید تا در آینه حُسنش، جمال جمیل الهی متجلی گردد.
«الهی شکرت که به ناز نعمت پرورده نشدم و گرنه از کجا حسن میشدم.»
تقدیر چنین مقدر شد که در کودکی از نعمت مادر و در شانزده سالگی از نعمت پدر محروم گردد. آری فقدان پدر و مادر برای او رنجها و سختیهایی را در پی داشت، اما این مسأله روح و روانش را صیقل داد.
ایشان در 22 سالگی، در شهریور 1329، وطن را به قصد تهران و در سال 1342 تهران را به قصد قم ترک کردند. ایشان فقیهی مسلّم، فیلسوفی صاحب نظر، عارفی متشرع و حکیمی ریاضیدان و ادیبی توانا میباشند. از جمله خصوصیات ایشان این است که جامع حکمت نظری و عملی بوده و در عمل و سیر و سلوک ترجمان عرفان نظری میباشند. یکی از جنبههای اعجاب برانگیز شخصیت ارزشمند ایشان این است که از حافظهای بسیار قوی بهرهمند بوده و گاه مطلبی را از کتابهایی نقل میکنند که در گذشته دور به مطالعه آن مبادرت ورزیدهاند، ولی نقل مضامین به گونهای است که گویا منبع مورد نظر را به تازگی خواندهاند.
پس با تفکر در ترنم گفتار و تدبر در کمال کردارش قدم به قدم برای رهایی از قید و بند منیّت گام برمیداریم:
«برادرم قدم اول در سلوک، توبه و پاکی از گناه و دوری از گفتار ناپاک، کردار و اندیشههای ناشایست و خویهای نکوهیده است. در کلام خدای غفورِ رحیم، نیکو تدبر کن که فرموده: «إنَّ اللّه یُحِبّ التَوّابین و یُحِبّ المُتطهرین». سعی کن تا محبوب کردگار شوی. اگر سالکی، بدان که طی مراحل و قطع منازل جز به گامهای نفی و اثبات میسر نیست و این معنی جز در کلمه طیبه «لا اله الا الله» یافت نشود. اهل الله گفتهاند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقی درجات و مقامات معنوی اثر این کلمه طیبه را ندارد. از این رو، رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند که «کل حسنة یعلمها الرجل توزن یوم القیامة الا شهادة لا اله الا الله فانها لا توضع فی المیزان و وضعت السماوات و الارضون السبع و ما فیهن کان لا اله الا الله أرجح من ذلک»؛ به پارسی این که در روز رستاخیز، هر کار نیک سنجیده شود، جز گواهی دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند؛ چه اگر در ترازو رود، آسمانها و زمینهای هفتگانه با وی برابری نکنند (کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز هم سنگ او نگردد).
دوم قدم در طی طریق الی الله و جدایی از ماورایش معرفت نفس است: «مَن عَرَف نَفسه فقد عَرَفَ رَبَّه» (آن که در گوهر نفس خود، ساعتی به فکرت بنشیند، دریابد که اگر خود او به تباهی نکشاند، هیچ کس نتواند آن را تباه کند. و آن چه او را از تباهی باز میدارد، دانش بایسته و کردار شایسته است که دانش آب حیات است و چنان که آب مایه حیات اشباع است.) این است که تفکر یک ساعت از عبادت هفتاد سال برتر است.
در روز، مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار است، به خلاف شب که هنگام آرامش قوله سبحانه «إنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولاً ثَقیلاً إنَّ ناشِئَةَ لیلِ هِیَ أَشدّ وَطئاً وَ أقومُ قِیلاً إنّ لَکَ فِی النّهارِ سَبحاً طَویلاً»، لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تأثیری خاص است که در روز نیست؛ به خصوص در ثلث آخر لیل که هوا تصفیه شده و با روح بخاری مزاج انسان مسانخ است و بدن هم از خستگی به درآمده است و انتقالات و تمثلات و مکاشفات زودتر و بهتر و قویتر روی میآورند: «وَ مِنَ اللّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً»، مقام محمود انسان که حامد آن دانشمندان و فرشتگان و بلکه خدای سبحان است.»
استاد در بیان خاطراتشان میفرمایند: «در همان اوائل جوانی، نماز شب من ترک نمیشد. اساتید به ما مرتب تأکید میکردند شماباید در رفتار و کردارتان مواظب باشید و مراعات بکنید.اساتید ماخیلی مواظب اخلاق ما بودند و از این جهت به گردن ما حق دارند...در دو جناح علم و عمل خیلی مواظب ما بودند.»
آه که خروس در سحر به ذکر قدوس و سبوح در خروش است، کم از خروس مباش! چون به خروش آمدی، بدان «بهترین عطای دوست لقای اوست».
«دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش. بر همه مهربان باش و از همه گریزان... یعنی با همه باش و بیهمه باش. خداشناس باش در هر لباسی که باشد.»
«مرد فکر باش که فکر لُبّ عبادت است. مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن... خلوت را از دست مده! و به حقیقت بگو: الهی آمدم، تا کامروا گردی. سخن، خوراک و خواب باید به قدر ضرورت باشد: «کُلوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسرِفوُا».
با عهدالله که قرآن مجید است، هر روز تجدید کن. صمیمانه دست توسل به دامن پیغمبر و آلش در زن، هر که خاموش شد، گویا شد. هر که چشم سر ببست، بینا شد. هر که مراقب است، سَرور است؛ چه این که کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او.»
در این مسیر، دعا بهترین همسفر برای مسافران این راه است. دعا آغازی برای پایان هر چه ظلمت است. هر چه خودخواهی است و هر چه نزول است. دعا نقطه اوج است هم برای رسیدن سریع به مقصد و هم برای از راه باز نماندن و تقرب جستن: «دعا توشه سالکان کبریای لا یزال، و شعار عاشقان قبله جمال، و عارفان کعبه جلال است. دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت، و رواج به ملکوت عزت است. دعا کاسر قلب و جابر آن به «انا عند المنکسرة قلوبهم» است؛ یعنی دل از فکر و گناه شکسته شود.»
«دعا یاد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوی گفتن و شیرین زبانی کردن است. دل بیدعا بها ندارد، «آن که به یاد خدا همدم نیست، آدم نیست.»
مطالب به اینها ختم نمیشود. اما «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است» آخر سخن این که «دستورالعمل انسان فقط و فقط قرآن کریم و سنت رسول خاتم و آل او (علیهمالسلام) است و جز آن هوا و هوس است. اگر ما را گرفتاری بود، همان حقایق است که به قالب الفاظ دگر به فراخور فهم و بینش ما درآید.»
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس |
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم |
«الهی روزم را چون شبم روحانی گردان و شبم را چون روز نورانی.»
هر کس که هوای کوی دلبر دارد |
از سر بنهد هر آنچه در سر دارد |
ور نه به هزار چله ار بنشیند |
سودش ندهد که نفس کافر دارد |
خدایا! لیاقت آن ده که از خوان گسترده استاد توشه نور گیریم و به مسیحا دمش زنده گردیم.
خدایا! اگر چه ذره ناچیز این بارگاه هستیم، اما هم نوا با نجوای خالصانه استاد تو را میخوانیم؛ پس اجابت کن و ما را از زلال چشمه سار معنویت سیراب.
«الهی! خفتگان را نعمت بیداری ده و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری.
الهی! آن که سحر ندارد، از خود خبر ندارد.
الهی! روزم را چو شبم روحانی گردان و شبم را چون روز نورانی.
الهی! این روزگار توفانیتر از توفان نوح است و قرآن کشتی نجات، خوشا به حال اصحاب السفینة.
الهی! تا کنون خودم را بر منبر گوینده میپنداشتم و حضار را مستمع، ولی اکنون میبینم که گوینده تویی و من و مستمع هر دو مستمعیم.
الهی! اصطلاحات انباشته را دانش میپنداشتم، «یا نور السموات و الارض» قلب ما را به مشیت «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» قرار ده.
الهی! در شگفتم از آن که کوه را میشکافد تا به معدن جواهر دست یابد و خودش را نمیکاود تا به مخزن حقایق برسد.
الهی! خوشا آنان که در جوانی شکسته شدند که پیری، خود شکستگی است.
الهی! اگر عنایت تو دست ما را نگیرد، از چهلها چله ما هم کاری بر نیاید.
الهی! چگونه شکر این نعمت گذارم که اجازهام دادهای تا نام نیکوی تو را به زبان آورم و در پیشگاهت با تو گفتگو کنم و نامه ات را بگشایم
امامینیا
http://tahora11.blogfa.com/