سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام حسین علیه السلام - معارف اسلامی
 
...

و سفارشش می کنم که جنازه مرا رو به روی مرقد مطهر بی بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) قرار داده , و در این حال یک سر عمامه ام را ضریح و سر دیگر را به تابوت بسته , به عنوان دخیل , و در این هنگام مصیبت و داع مولای من حسین مظلوم با اهل بیت طاهرینش را بخوانند .

فرازی از وصیت نامه الهی – اخلاقیآیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله علیه)



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/15 توسط ایران

  و سفارش می کنم به دستمالی که اشکهای زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم , بر روی سینه در کفنم بگذارند .

فرازی از وصیت نامه الهی – اخلاقیآیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله علیه)



 و سفارش می کنم او را به تسبیحی از تربت امام حسین (علیه السلام) که با آن در سحرها به عدد آن استغفار کرده ام , با من دفن شود .

فرازی از وصیت نامه الهی – اخلاقیآیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله علیه)



و سفارش می کنم او را به اینکه لباس سیاهی که در ماه های محرم و صفر می پوشیدم , با من دفن شود .

فرازی از وصیت نامه الهی – اخلاقیآیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله علیه)



تشرف به محضر حضرت سید الشهداء امام حسین «علیه السلام» به روایت آیت الله مرعشی نجفی ره

در سال 1339 ق که جزء طلاب مدرسه قوام نجف اشرف بودم , زندگی ام به سختی و مشقت اداره می شد و هجوم ناملایمات و رنج ها بر قلبم سنگینی می کرد . این مشکلات و در خواستها عبارت بود از :

1-اخلاق ناپسند برخی از معممین که به مراجع افترا می بستند , چنانکه حتی نماز جماعت را در پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم .

2-یکی از منسوبین من به شدت از تحصیلم جلوگیری می کرد و به استادم نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد .

3-مبتلا به بیماری حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیماری , حالت کند ذهنی و فراموشی برایم پیش آمده بود .

4-بینایی چشمهایم بسیار کم شده بود به حدی که خواندن و نوشتن من به کندی انجام می شد.

5-از تند نوشتن عاجز شده بودم .

6-گرفتار فقر شدیدی شده بودم به طوریکه بعضی شبها چیزی برای خوردن به دست نمی آوردم .

7-در قلبم احساس نوعی بیماری روحی دائمی می کردم .

8-تزلزلی در عقیده ام نسبت به بعضی از امور معنوی به تدریج روی می داد .

9-از خداوند می خواستم که هیچ کس , به ویژه هنگام درس , از من رنجور نشود .

10-از خداوند می خواستم که دوستی دنیا را از قلب و جان من دور سازد .

11-آرزو داشتم که خداوند سفر حج بیت الله الحرام را نصیبم کند , به شرط این که در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از آن دوشهر دفن شوم .

12-از خداوند می خواستم که توفیق علم و عمل صالح را با همه ی گستره آن به من عنایت کند .

این مشکلات و آرزوها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت , از این رو به فکر توسل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) افتادم و به کربلا رفتم و در رودخانه ی حسینیه غسل کردم و به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا نزدیک غروب بود که به غرفه تولیت حرم , سید عبدالحسین , صاحب کتاب بغیه النبلاء فی تاریخ کربلا , رفتم و از او اجازه خواستم که یک شب در حرم بمانم , ایشان موافقت کرد و من پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم با خود فکر کردم که امام در حیات ظاهری خود متوجه فرزند خود علی اکبر (علیه السلام) بوده است . پس حتما بعد از شهادت نیز به سوی فرزند خود نظر می کند از این رو در قسمت پایین پای حضرت در کنار قبر علی اکبر (علیه السلام) نشستم . اندکی که گذشت صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روضه مقدسه شنیدم . وقتی به آن طرف متوجه شدم : پدرم را دیدم که نشسته بود و قرآن قرائت می کرد . به نزد وی رفتم و از حالشان پرسیدم . با تبسم پاسخ داد که در بهترین حالت و برخوردار از نعمت های الهی است . سپس پدرم از من پرسید که در این ایام درسی برای چه کاری به اینجا آمده ای ؟ علت آمدنم را برایش شرح دادم . ایشان به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام خویش در میان بگذارم .

پرسیدم امام کجاست ؟ گفت در بالای ضریح است , تعجیل کن , زیرا قصد عیادت زائری را دارند که بیمار شده است . بلند شدم و به طرف ضریح رفتم . چهره مبارک آن حضرت در هاله ای از نور پنهان بود . عرض سلام و ادب کردم . در این هنگام امام تبسمی ملیح بر لبانش نقش بست . قطعه ای نبات به من عنایت کرد و فرمودند : تو مهمان مایی و سپس فرمودند : 1-چه چیزی از بندگان خدا دیده ای که به آنها سوء ظن پیدا کرده ای ؟ با این سوال در من یک دگرگونی پیدا شد و احساس کردم که دیگر به کسی سوء ظن ندرام . صبح موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز می خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بدگمانی در من نبود .

2-سپس حضرت فرمودند : به درس خود بپرداز زیرا آن کس که مانع تو می شد دیگر نمی تواند کاری کند . و چون به نجف اشرف بازگشتم همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درسم می شد خودش به دیدنم آمد و گفت : درست را بخوان به شرطی که از نظر مادی به ما نیازمند نباشی .

3-آن حضرت مرا شفا دادند و از همان ساعت احساس کردم که به کلی هیچ مرضی ندارم و آن حالت کند ذهنی نیز از من رفع شد , به گونه ای که به حافظه عجیبی دست یافتم .

4-در مورد در خواست چهارم امام (علیه السلام) فرمودند : از خداوند خواستم که نور چشمهایت را قوی کند .

5-سپس قلمی را به من بخشیدند و فرمودند : این قلم را بگیر و با سرعت بنویس از آن زمان به شکلی عجیب نوشتن من سرعت یافت .

6-و در خصوص گرفتاری مالی وفقر , آن حضرت کلماتی را بیان فرمودند که متوجه نشدم .

7-و درباره آرامش قلبی من گفتند : از خداوند خواستم که قلبت را آرام کند . از آن زمان آرامش کاملی را در قلبم احساس کردم .

8-آن حضرت در ثبات عقیده ام در امور معنوی دعا کردند .

9-در خصوص درخواست نهم آن حضرت فرمودند : از خداوند برای تو صبر جهت زحمات طاقت فرسا با اهل علم درخواست کردم و این که قلب هیچ کس از تو ناراحت نشود , به ویژه هنگام درس.

10-آن حضرت از خداوند خواستند که حب دنیا به ویژه درهم و دینار از قلبم خارج شود .

11-در خصوص درخواست دوازدهم آن حضرت فرمودند از خداوند برای تو توفیق خدمات دینی و قبولی اعمال درخواست کردم .

بالاخره امام حسین (علیه السلام) همه درخواست مرا پاسخ دادند مگر درخواست حج را . من نیز به خاطر احترام دوباره آن را مطرح نکردم . گمان می کنم که علت جواب ندادن امام به خاطر شرطی باشد که کرده ام و آن این که در سفر حج بمیرم و در مکه یا مدینه دفن شوم .

پس از آن با حضرت وداع کردم و به نجف بازگشتم در حالی که همه آن ناراحتی ها از بین رفته بود .

http://www.alghaem.org/rahpouyan/user7/marashi.htm



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/15 توسط ایران

معظم له می فرمود من هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم که پدرم همیشه من را به همراه خود به درس آخوند خراسانی (صاحب کفایه) می برد , من هنوز عظمت آن جلسه و صوت آخوند خراسانی را به یاد دارم .

آیت الله مرعشی بعدها کوشید کفایه را در نزد شاگردان آخوند خراسانی فراگیرد .

هر گاه مادر به او می گفت که پدر را بیدار کند . آیت الله مرعشی صورت خود را بر پای پدر می نهاد و هیچ گاه پدر را صدا نمی زد این کار باعث خشنودی پدر شده بود و از این تواضع فرزند به قدری راضی بود که او را دعا می نمود . آیت الله مرعشی بارها می فرمود : از برکت دعای پدر و مادر بود که من در زندگانی موفق شدم . ایشان می فرمود : 25 بار پیاده از نجف به کربلا به قصد زیارت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) رفتم . در این سفرها آیت الله حکیم , آیت الله شاهرودی و آیت الله خوئی نیز با من همراه بودند . اگر ما به جایی رسیدیم از برکت آن سفرها بوده است .

در آن سفرها هر کدام از ما مسئول کاری می شد . من«سقای گروه» بودم .

http://www.alghaem.org/rahpouyan/user7/marashi.htm



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/14 توسط ایران

http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:Rq5ky9sVgTJ5QM:http://80.190.202.79/pic/a/abc-graphic/ziyarat.jpg

ای کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم

 شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند:
من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم:

آرزویی هم در آنجا داری؟
گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم.
رسم سید این بود که دهه محرم زیارت عاشورا می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواندم.

http://goleleila.com/din/273-ای-کاش-هر-روز-زیارت-عاشورا.html



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/10/24 توسط ایران

برای مشاهده عکس های جدید و زیبا از کربلا و بین الحرمین بر روی تصاویر زیر کلیک نمائید

بین الحرمین پرچم حرم امام حسین کف العباس گنبد حرم حضرت اباالفضل العباس



پس از فاجعه خونین کربلا، مردم در خواب فرو رفته کوفه، به گونه اعجاب‌آمیزی به خود آمده و قیام‌هایی را علیه حکومت فاسد بنی‌امیه آغاز کردند. یکی از قیام‌کنندگانی که دل اهل‌بیت (ع) را شاد کرد «مختار ثقفی» است.
چهاردهم ربیع‌الثانی سال 66 هجری، سردار فداکار اسلام و مرهم‌گذار دل‌های شکسته اهل بیت رسول خدا (ص)، ابو اسحاق مختار بن ابوعبیده ثقفی، قیام خود را در برابر قاتلان امام حسین (ع) و شهدای کربلا آغاز کرد.
* پیرمرد نابینا، نخستین خونخواه حسین (ع)
نخستین حرکت انقلابی، قیام عبدالله بن عفیف، پیرمردی نابینا بود که با ورود اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به مجلس ابن‌زیاد، او هم به آن مجلس وارد شده و با سخنان داغ و آتشین خود، به لعن و نفرین و افشای جنایت‌های بنی‌امیه و یزید پرداخت و سرانجام در منزل خود محاصره شده و توسط عمّال ابن‌زیاد به شهادت رسید.
پس از آن، قیام "توّابین " به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و تنی چند از بزرگان کوفه شکل گرفت. آنان کسانی بودند که به حضرت امام حسین (ع) نامه دعوت به کوفه نوشته بودند، اما با حرکت و ورود امام به عراق، سکوت کرده و به یاری امام اقدام نکردند.
پس از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیت آن حضرت، وجدان‌های خفته این افراد بیدار شده و خود را در خسران عجیبی دیدند و برای کفّاره گناه خود، دست به قیام زده در برابر ابن‌زیاد و سپاه او به مبارزه برخاستند.
گرچه قیام توابین به ثمر نرسید، ولی برای بیداری امت اسلامی، جرقه قابل توجهی بود و زمینه و جرأت و جسارت قیام در برابر حکومت دیکتاتوری اموی را به خوبی فراهم کرد.
* قیام مختار، مهم‌ترین و مؤثرترین قیام در برابر جنایتکاران کوفه
مختار ابو عبید ثقفی از قبیله‌ ثقیف، کنیه‌اش ابو اسحاق و لقبش مختار کیسان بود. فرقه کیسانیه به مختار منسوب هستند.
مختار در سال اول هجرت متولد شد. او جنگجوئی شجاع بود و به همراه پدرش، در سیزده سالگی در یکی از جنگ‌ها شرکت کرد.
مختار را به مدح و ذم توصیف کرده‌اند،به علت خونخواهی حسین بن علی و یارانش بسیار او را ستوده‌اند، آن چنان که امام باقر (ع) فرموده است: "مختار را دشنام ندهید، او قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما نمود ". از طرفی، بعضی آن را "کذّاب " نامیده‌اند و اتهاماتی چون ادعای "نبوّت " برای خودش و ادعای "مهدویت " برای محمد بن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه را برای او برشمرده‌اند که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار بوده و همانگونه که در تاریخ نقل شده است، مهم‌ترین عامل این اتهامات، ضرباتی است که او بر پیکر امویان وارد کرده است.
مختار مردی باهوش و آگاه و خردمند بود. او تعبّد زیاد داشت و به گفته همسرش از بندگان صالح خدا بود. همسر او بعد از این توصیف به دستور "مصعب بن زبیر " زندانی و بعد به قتل رسید.
پدرش در واقعه یوم‌الحجر در عراق به قتل رسید و پس از آن، مختار تحت سرپرستی عمویش سعد قرار گرفت. خانواده او به سرپرستی عمویش به کوفه هجرت کردند.
علی (ع ) کوفه را مرکز خلافت قرار داد. آن حضرت عموی مختار را استاندار مدائن کرد و مختار نیز در کنار عمویش در آن جا ساکن شد و مختار بعدها از شیعیان شد.
مختار پس از شهادت علی (ع) به بصره رفت و مدتی در آنجا ماند. پس از مدتی دوباره به کوفه آمد. وقتی مسلم بن عقیل از سوی امام حسین (ع ) به کوفه رفت، در منزل مختار سکونت کرد و به خاطر همکاری با مسلم بن عقیل به زندان انداخته شد.
عبدالله عمر، "صفیه " خواهر مختار را به همسری برگزید و به این ترتیب مختار فامیل عبدالله بن عمر شد. مختار در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان بود تا اینکه بعدها با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد و مجبور به سفر به طائف شد.
مختار، هنگامى از زندان رهایى یافت که واقعه کربلا و قیام اباعبدالله الحسین(ع) و شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا به پایان رسیده بود و او افسوس فراوان مى‏خورد که چرا توفیق حضور در رکاب آن حضرت را نداشت. مختار از آن پس به سوى حجاز رفت و در مکه با قیام "عبدالله بن زبیر " آشنا شد.
وى پس از دیدارهایى با عبدالله بن زبیر، وى را هم فکر و هم عقیده خویش نیافت و بدین جهت از وى جدا شد و به طائف رفت و پس از یک سال، بار دیگر به مکه رفت و با وساطت برخى از شخصیت‏ها، دوباره با عبدالله بن زبیر دیدار کرد و با او به صورت مشروط بیعت کرد و شرط او این بود که وى، پس از عبدالله بن زبیر، بالاترین پست حکومتى را داشته باشد، تا از این طریق به هدف‏ها و خواسته‌هایش برسد.
در جریان محاصره مکه توسط سپاه اموی، مختار نیز در کنار دیگران از حرم الهی دفاع کرد. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود.
* حمایت غیر مستقیم "محمد بن حنیفه " از مختار
ورود مختار به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعاً مختار نمی‌توانست در مقابل سران توابین قد علم کند؛ به همین دلیل صبر کرد تا عاقبت کار توابین مشخص شود.
پس از خروج توابین از شهر، قاتلان امام حسین (ع) که از مختار هراس زیادی داشتند. حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد، اما پس از مدتی با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.
وی پنهانی مشغول آماده کردن قیام خود گشت و از بازماندگان توابین خواست تا آماده باشند. او آنان را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفاء و جهاد با کسانی که حرام اسلام را حلال کرده‌اند، دعوت می‌کرد.
مختار شیعیان را در محل‌های خاصی گرد هم می‌آورد و خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه مطرح می‌ساخت.
گروهی از شیعیان نزد محمد بن حنیفه در مدینه رفتند و از او در این باره پرسیدند. محمد بن حنیفه از فرزندان امام علی (ع) و برادر ناتنی امام حسین (ع) نیز به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمایت کرد، یعنی گفت: "من دوست دارم تا خدا به دست هر کسی که خود از بندگانش می‌خواهد، انتقام ما را بگیرد ".
اما این سخنان به صورت حمایت رسمی محمد بن حنفیه از مختار در میان شیعیان منتشر و موجب شد تا شیعیان زیادی به وی بپیوندند. مختار در پی افراد نیرومند و پر نفوذی بود که بتواند پایگاه خود را مستحکم نماید.
از جمله آنان ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک‌اشتر بود که توانست او را به سوی خود جلب کند. بالاخره در شب چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورشی آغاز شد.
دسته‌های سپاهیان او در شهر می‌گشتند تا هر که می‌خواهد به آنان ملحق شود. در جریان تسخیر شهر کوفه توسط نیروهای مختار، درگیری‌های متعددی رخ داد.
ممکن است گفته شود اجازه از محمد حنفیه دلیل بر رضایت ائمه از قیام او نمی‌شود، ولی با توجه به اینکه از طرفی، مختار می‌دانست هر گونه حکومت و سیاستی جز به فرمان معصوم صحیح نیست، و از سوی دیگر با توجه به شخصیت و تقوای محمد، او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنین کاری را صادر نمی‌کند، و عدم اذن مستقیم از امام (ع) به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده است.
مختار برای گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفیه می‌رود. در این دیدار محمد بن حنفیه او را به تقوا سفارش می‌کند و با رعایت شرایط تقیه، سخنانی می‌گوید که مختار از آن، اجازه برای قیام می‌فهمد و با توجه به شخصیت معنوی محمد بن حنفیه، می‌توان گفت اجازه او با اذن امام سجاد (ع) بوده است.
* کشتار 3 هزار نفر به دست مختار در خونخواهی حسین (ع)
سرانجام کوفه بدست مختار افتاد و "عبدالله بن مطیع " حاکم زبیری مخفیانه از شهر خارج شد. مختار با مردم شهر به عنوان امیر آنها بیعت کرد.
اما اشراف کوفه که از مختار هراس داشتند دست به قیام زدند، که قیامشان سرکوب شد. پس از این جریان، مختار ماموریت اصلی خود یعنی کشتن قاتلان امام حسین (ع) را آغاز کرد.
وی اعلام کرد: هر کس در خانه خویش را به روی خود ببندد، امنیت خواهد داشت، مگر کسی که در ریختن خون فرزندان پیامبر مشارکت داشته باشد. بسیاری از اشراف که در ماجرای کربلا دست داشتند، به سمت بصره فرار کردند.
اما یاران مختار بسیاری از آنان را دستگیر کرده و نزد مختار می‌آوردند؛ او نیز دستور می‌دهد که آنان را به قتل برسانند؛ حتی دست و پای بعضی را که جرمشان سنگین‌ بوده قطع کرده و به قتل می‌رساندند. تعداد تخمینی کسانی که به جرم شرکت در حادثه کربلا کشته شدند، حدود سه هزار نفر ذکر شده است.
از جمله این افراد "شمر بن ذی الجوشن "، "حرمله " و "عمر بن سعد " را می‌توان نام برد.
یاران مختار که عموماً از موالیان و ایرانیان مقیم عراق و شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) بودند، در اندک مدتى بر بخش‌هایى از عراق تسلط پیدا کردند.
مختار پس از پیروزى، به تعقیب جنایتکاران واقعه کربلا پرداخت و بسیارى از آنان را دستگیر و به سزاى کردارشان رسانید و برخى از آنان را در میدان جنگ به قتل آورد و برخى دیگر را در هنگام شکست، اسیر و به وضع فجیعى به هلاکت رسانید.
بعد از این وقایع، مختار، سپاهی را به سمت مدینه فرستاد تا مدینه را از تسلط عبدالله بن زبیر، خارج ساخته و به این ترتیب زمینه را برای حاکمیت شیعی بر حجاز آماده کند.
انقلابیون کوفه، با شعار "یالثارات الحسین " حرکت خویش را گسترش داده و با نیروهاى عبدالله بن مطیع، نماینده عبدالله بن زبیر به نبرد برخاستند و با شکست دشمن، حکومت کوفه را به دست گرفته و نماینده عبدالله بن زبیر را اخراج کردند.
وى با این اقدامات خویش، قلب شیعیان و اهل بیت داغدار را شاد کرد و دعاى آنان را بدرقه خویش نمود.
مختار با سه جبهه مهم از دشمنانش روبرو بود، اول "عبدالله بن زبیر " که برادرش مصعب بن زبیر را به جنگ مختار فرستاده بود. دوم، امویان شام که عبیدالله بن زیاد را براى سرکوبى مختار به سوى عراق گسیل کرده بود. سوم، ضد انقلاب داخلى و گردنکشان مخالف اهل بیت (ع) که در کوفه و اطراف آن ساکن بوده و با قیام مختار به شدت مخالفت مى‏ورزیدند.
* عاقبت افرادی که در حادثه کربلا دست داشتند
آنان که در قتل امام حسین (ع) دست داشتند مخفی شدند؛ مختار فرمان داد، قاتلان امام حسین (ع) را تعقیب کنید؛ در پی این فرمان عملیات تعقیب و دستگیری قاتلان کربلا شروع شد.
ده نفر از قاتلان حادثه کربلا که بر بدن امام حسین (ع) اسب تاخته بودند، دستگیر و به پشت خوابانده شدند. آنان را به زمین میخ کوب کردند و اسب‌ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند که به هلاکت رسیدند.
"شمر "، شتر امام حسین (ع) را که مخصوص امام (ع) بود، به عنوان غنیمت به کوفه آورده و آن را به شکرانه کشتن امام حسین(ع) ذبح کرده و بین دشمنان اهل‌بیت تقسیم کرده بود.
به دستور مختار، آن خانه‌ها شناسائی شدند و خراب کردند و کسانی را که با آگاهی، از گوشت آن شتر حضرت خورده بودند، اعدام کردند. به روایتی شمر بن ذی الجوشن در حال فرار زخمی و اسیر شد؛ مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افکندند.
"بجدل بن سلیم کلبی " که انگشتر امام (ع) را از دست امام در آورده و غارت کرده بود، دستگیر شد. مختار دستور داد انگشتانش را قطع کنند، دو پایش را هم قطع کردند و در همان حال مرد.
"خولی " که سر امام حسین (ع) را به کوفه برده بود، دستگیر شد. مختار دستور داد که او را در مقابل خانه‌اش کشتند و جسدش را آتش زدند.
"سنان بن انس " که روز عاشورا بر بدن امام حسین (ع) نیزه می‌زد و از قاتلان اصلی امام حسین (ع) بود، دستگیر شد. او را دست بسته نزد مختار آوردند.
مختار دستور داد ابتدا انگشتان او را بریدند، سپس دو دستش را، سپس دو پایش را و زنده‌زنده داخل روغن جوشان انداختند.
"حکیم بن طفیل " که امام حسین (ع) را با تیر می‌زد و قاتل حضرت عباس است، دستگیر شد و نیروهای انقلابی ،خودشان او را تیرباران کردند چون ترسیدند که "عدی " از مختار عفو او را بخواهد.
"حرمله " که حضرت علی اصغر را به شهادت رسانده بود، دستگیر و نزد مختار آورده شد. مختار دستور داد اول دو دست او را قطع کردند، سپس دستور داد دو پایش را هم بریدند و پس از آن او را آتش زدند.
* سرانجام کار مختار
سرانجام دشمنان مختار از درون و بیرون، حکومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهیان وى را در چند جبهه درگیر کردند. مصعب بن زبیر که به کوفه هجوم آورده بود، با همکارى ضد انقلاب کوفه، سپاهیان مختار را پس از نبردى سنگین وادار به شکست کرد و در این میان، مختار شجاعانه به قتل رسید.
بدین ترتیب، مختار بن ابى عبیده ثقفى با قیام خونین خود، انتقام خون شهیدان کربلا را از جنایتکاران و قاتلان کربلا گرفت و افرادى چون عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، محمد بن اشعث، حصین بن نمیر، شُرحبیل بن ذى الکلاع و بسیارى از آنان را به سزاى کردارشان رساند.
مدت حکومت مختار، یکسال و نیم بود و در 14 رمضان سال 67 هجری قمری در سن 67 سالگی از دنیا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقیل در کوفه است.
* روایات مختلف در مورد مختار
در مورد قیام مختار، دو دسته روایت وارد شده است. دسته اول، روایاتی است که به مذمت مختار پرداخته و او را شخص کذاب معرفی می‌کند.
در مورد این روایات می‌توان گفت: اولاً؛ این احادیث از نظر سندی ایراد دارند. ثانیاً؛ مختار کسی است که از قاتلان اهل بیت (ع) و سرور شهیدان انتقام گرفته است. پس چطور می‌توان گفت مورد بغض و نفرت اهل بیت (ع) بوده است. به نظر می‌رسد این روایات ساخته دست دشمنان و مخالفین مختار است تا شخصیت او را نزد شیعیان زیر سئوال ببرند.
در مقابل، روایاتی است که به مدح مختار و قیام او پرداخته است. به عنوان نمونه، پس از ارسال سر بریده عمر سعد و ابن زیاد نزد امام سجاد (ع)، ایشان در حق مختار فرمودند: "حمد و ستایش خدایی را که انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید ".
همچنین نقل است که نزد امام باقر (ع) سخن از مختار به میان آمد. عده‌ای به وی ناسزا می‌گفتند، حضرت فرمودند:
"به مختار ناسزا نگوئید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون را از دشمنان گرفت ".
امام صادق (ع) هم در مورد او فرمودند: "(پس از حادثه کربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نکرد و خضاب نیست، تا زمانی که مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد ".
از مجموع این احادیث به دست می‌آید که در شخصیت و حُسن عقیده مختار، شک و شبهه‌ای نیست و قیام او مرضیّ خدا و اهل بیت پیامبر (ص) بوده است و از طلب رحمتی که حضرت سجاد (ع) در حق او کرد، روشن می‌شود که مسلک او امامی بوده است.
بنابراین ایراد "کیسانی " بودن و دعوت مردم به سوی خویش و امامت محمد بن حنفیه وارد نیست، چون طلب رحمت از سوی ائمه (ع) برای شخصی که اعتقادش بر حق نباشد، جایز نیست.

از سایت مبین



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/10/21 توسط ایران

644

مقام الإمام المهدی (عجل الله تعالى فرجه)

موقعه على الضفة الیسرى من نهر الحسینیة الحالی, عند مدخل کربلاء على الطریق المؤدی إلى مقام جعفر الصادق علیه السلام وهو مزار مشهور علیه قبة عالیة.

مقام الإمام جعفر الصادق (علیه السلام)

کانت الأراضی التی یقع فیها هذا المقام تعرف بالجعفریات، وهی من موقوفات الشیخ أمین الدین الخیریة، وهی ضمن الأراضی والعقارات العائدة له فی الحائر الحسینی, ویرجع تاریخها إلى سنة 904 هـ.

وقد شید هذا المقام رمزاً تذکاریاً من قبل الزعیم البکتاشی جهان دده (کلامی) الشاعر الصوفی الذی کان حیاً سنة 970 هـ.

ویعرف المکان هذا بشریعة الإمام جعفر بن محمد وهو المکان الذی کان یغتسل فیه الإمام جعفر الصادق فی نهر الفرات قبیل زیارته للحائر وموقعه فی أراضی الجعفریات على الشاطى الغربی من نهر العلقمی.

حیث یجد الزائر مزاراً مشهوراً علیه قبة عالیة من القاشانی تحیط به البساتین والناس تقصده للزیارة والتبرک.

مقام تل الزینبیة

یقع فی الجهة الغربیة من الصحن الحسینی بالقرب من باب الزینبیة, فی مرتفع یعرف بـ (تل الزینبیة). ویقال ان هذا التل کان یشرف على مصارع القتلى فی حادثة الطف, حیث کانت السیدة زینب الکبرى تتفقد حال أخیها الحسین علیه. والمقام عبارة عن شبک صغیر من البرونز داخله أبیات کتبت على القاشانی. وتوجد فی أعلاه أحجار من القاشانی مزینة بصور تمثل معرکة الطف, وقد جدد بناؤه أخیراً سنة 1398 هـ.

مقام کفی العباس (علیه السلام)

مقام الکف الأیمن للعباس (علیه السلام): یقع بین محلتی باب بغداد وباب الخان، وهذا المکان یمثل موضع سقوط الکف الأیمن لأبی الفضل العباس بن علی بن أبی طالب علیه السلام ـ أثناء بترها فی معرکة کربلاء, کما تقول العامة، والمقام شباک من البرنز خارج أحد الدور، وعلى جدار المقام نقش لطیف مؤرخ سنة 1324 هـ وبیتان بالفارسیة لم یذکر قائلهما، وقد نقشت صورة ساعدین مقطوعین کتب تحتها: هنا قطعت یدا أبی الفضل العباس. والمعروف ان هذا المقام شید فی أواسط القرن الثالث عشر الهجری على بقایا نهر کان یعرف فی حینه بنهر مقبرة العباس، وقد یکون من بقایا نهر العلقمی.

مقام الکف الأیسر للعباس (علیه السلام): یشاهد الزائر مقاماً آخر على بعد 50 متراً من باب القبلة الصغرى لصحن العباس عند مدخل سوق باب الخان, وهو عبارة عن مشبک صغیر من البرنز خارج أحد الدور مزین بقطع من المرایا الصغیرة, وعلى الشباک لوحات من الأدعیة, وفوق المشبک أبیات شعریة نقشت على القاشانی للشاعر الکربلائی المرحوم الشیخ محمد السراج:

سل إذا ما شئت واسمع واعلم***ثم خذ منی جـواب المفهـم

ان فی هـذا المقـام انقطعت***یسـرة العبـاس بحر الکرم

ههنا یاصـاح طـاحت بعدم***طاحت الیمنى بجنب العلقمی

أجر دمع العین وابکیه اسـى***حـق أن تبکی بدمع من دم

وتوجد صورة کف فوق المشبک المذکور, ویحکى ان هذا المقام شید من قبل محمد علی آل شنطوط فی عام 1327 هـ وذلک أثر رؤیا رآها فی منامه, وهی ان الساعد الأیسر للعباس قطع فی هذا المکان مما دعاه إلى شق جدار داره فی الصباح الباکر وانشاء هذا المقام تخلیداً لموقع سقوط الساعد.

مقام الحسین وابن سعد

یرمز هذا المکان إلى الموقع الذی اجتمع فیه الامام الحسین علیه السلام مع عمر بن سعد للمفاوضة. موقعه فی قطاع (الچاچین) المحـرفة عن کلمة (دکاکین) التی هی الیوم عند باب البویبة (1) فی محلة باب السلالمة. والمقام عبارة عن شبه حانوت خارج من جدار الدار المرقم 322/75 / ویرجع تاریخ تشییده إلى سنة 1113 هـ کما هو موجود على الکتیبة. وتم تجدیده سنة 1352هـ / 1934م ثم جدد عام 1378 هـ 1952 م. وهذا المقام یؤمه الزائرون لیتبرکوا به.

مقام السیدة فضة: مقام السیدة فضة خادمة الزهراء علیها السلام یقع فی إحدى الأزقة التی تتفرع من شارع العباس علیه السلام وقد جدد إنشاؤه بعد سقوط النظام البائد ویمثل المکان الذی وقفت فیه فضة ودعت الأسد لحمایة جسد الإمام الحسین علیه السلام وأصحابه.

مقام الإمام علی (علیه السلام)

مقام موسى بن جعفر (علیه السلام)

مقام علی الأکبر (علیه السلام)

مقام رأس الحسین (علیه السلام)

مقام أم البنین (علیه السلام)

مقام الأخرس بن الکاظم (علیه السلام)

وهو محمد بن أبی الفتح الأخرس (1) ینتهی نسبه إلى الإمام موسى بن جعفر علیه السلام والیه ینتسبون السادة آل الخرسان فی النجف. یقع مرقده بضواحی مدینة کربلاء فی المقاطعة المعروفة بـ (الأبیتر).

نخل مریم

وقد درس أثرها بعد التوسعات التی طرأت على الروضة المقدسة، وکانت تقع قرب موضع الاستشهاد المقدس للإمام الحسین (علیه السلام) حیث ذکرت بعض الروایات أن موقع ولادة المسیح (علیه السلام) کان تحت تلک النخلة، ما جعله مکاناً مبارکاً یفد إلیه الزوار قبل درسه.

http://www.imamhussain.org/



   1   2   3   4   5   >>   >
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 7482351

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]