عرفان و اخلاق - معارف اسلامی |
||
...
|
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/2/30
توسط ایران
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/2/30
توسط ایران
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
آقای قدس می گوید: « روزی آقا می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم. آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم. آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام می فرماید: « تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. » آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: ... و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »
منابع: رضا باقی زاده، برگی از دفتر آفتاب: شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت الله العظمی بهجت سید مهدی ساعی، به سوی محبوب: دستورالعملها و رهنمودهایی از شیخ الفقها والمجتهدین، عارف ربانی حضرت آیه الله العظمی بهجت مدظله العالی نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
آیا به آنچه میدانی عمل کردهای؟من و شما و خیلیها، تا بزرگی را میبینیم - نمیدانم، شاید از روی عادت باشد، یا شاید ...!؟- فوراً جلو میرویم و میگوییم : " آقا یک نصیحتی به ما بفرمایید". همین مسأله، موضوع فرمایش حضرت آیت الله محمد تقی بهجت است که خود، اندرزی بسیار ارزنده و نصیحتی پربار است. به امید آنکه لااقل بر این پند گوش فرا دهیم و به هوش آییم. بسم الله الرحمن الرحیم ... آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سوال میشود: آیا به مواعظی که تا حال شنیدهاید عمل کردهاید یا نه؟ آیا میدانید که هر کس به معلومات خود عمل کرد، خداوند مجهولات او را معلوم میفرماید؟ آیا اگر به معلومات [و آنچه میداند] عمل ننماید، توقع زیاد شدن معلومات شایسته هست؟ آیا باید دعوت به حقّ از طریق لسان باشد؟ آیا [معصومین] نفرمودهاند "با اعمال خودتان دعوت به حق بنمایید" ؟ آیا جواب این سوالها از قرآن کریم "وَ الّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا" آنان که در راه ما تلاش کنند به راههای خویش هدایتشان میکنیم. (1) و از کلام معصوم علهیم السلام: «مَن عَملَ بِما عَلِمَ وَرَثَهُ اللهُ عِلمَ مَا لََم یَعلَم» هرکس بدانچه میداند عمل کند خدا علم آنچه که نمیداند را روزیش میکند (2) و «مَن عَملَ بِما عَلِمَ، کَفَی مَا لَم یَعلَم» هر کس به آنچه میداند عمل کند، همین از آنچه نمی داند کفایتش میکند. [روشن نمیشود؟] خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را میدانیم زیر پا نگذاریم، و در آنچه نمیدانیم توقّف و احتیاط نماییم تا [در آینده برایمان] معلوم شود. از آنهایی نباشیم که گفتهاند: پی مصلحت مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند
وَ مَا تَوفیقی اِلَّا بِاللهِ، [علیه] تَوَکّلتُ وَ اِلَیهِ اُنِیب، و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته. مشهد مقدس یکشنبه 21/5/1375هـ ش مطابق با ربیعالاول 1417هـ ق
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول میطلبید و میگویید:
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند. «أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول دادهاند و وارد شوید. اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید. زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند. بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور - کسی مادرش را به کول میگرفت و به حرم میبرد. چیزهای عجیبی را میدید. ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غدهای داشت و میبایستی مورد عمل جراحی قرار میگرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب میشود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است. همه زیارتنامهها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام میدانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریهها ناراحت هستم!» یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً قرآن را با کسالت نخواندهام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان میخوانند که گویی شاهنامه میخوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کردهام. حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم! پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد. «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.» این جمله دو معنی دارد: معنی اول این که حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند! کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه میباشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر میفرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- میباشد.
حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم. در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت میباشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. زیارت نامه میخواندند. همین زیارت نامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟ حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
منبع: کتاب به سوی محبوب، و کتاب برگی از دفتر آفتاب. آیة الله بهجت نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
1. اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد. [در محضر بهجت:1/11] 2. خدا می داند قرآن برای اهل ایمان – مخصوصاً اگر اهل علم باشند – چه معجزه ها و کراماتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید! [در محضر بهجت:1/55] 3. اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم، آن گاه معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه! [در محضر بهجت:1/36] 4. برنام? قرآن، آخرین برنام? انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/55] 5. اگر به قرآن عمل می کردیم، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم؛ زیرا قرآن، جامع کمالات هم? انبیای اولوا العزم (علیهم السلام) است. [در محضر بهجت:1/112] 6. اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً – به جز عدّ? معدود – خواهان و طالب نور هستند. [در محضر بهجت:2/.14] 7. قرآن، انسان را به غایت کمال انسانی می رساند. ما قدردان قرآن و عدیل آن: اهل بیت (علیهم السلام) نیستیم. [در محضر بهجت:2/227] برنام? قرآن، آخرین برنام? انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم! 8. مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است. [در محضر بهجت:2/280] 9. اگر از قرآن استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است. [در محضر بهجت:2/280] 10. خدا می داند حفظ قرآن، چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی، مدخلیّت دارد... ما آن گونه که باید و شاید از قرآن، استفاده نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/114] 11. آی?: (وَلَو أََنَّ قُرآناً سُیِرَت بِهِ الجِبالُ أَو قُطِعَت بِهِ الأَرضُ أَو کُلِّمَ بِهِ المَوتی [رعد:31]: اگر قرآنی وجود داشت که به واسط? آن، کوه ها سیر شود، یا زمین به آن پیموده و یا شکافته شود، یا با مردگان سخن گفته شود...) چه می گوید؟! آیا امور مذکور در آی? شریفه، فرض محال و غیر واقع است؛ یا می خواهد بفرماید: اهلش با این قرآن، هم? این کارها را می توانند انجام دهند؟![در محضر بهجت:1/281] 12. کسی آشنا به قرآن است که زیادتر در آن تدبّر کند؛ مجموع? روایات هم مثل قرآن است.[گوهرهای حکیمانه:100] 13. اگر راست می گوییم که قرآن، سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟![در محضر بهجت:2/14] 14. آیا هیچ می دانیم که قرآن، نظیر سایر مکتوبات نیست! گویی قرآن، موجودی ربوبیّ از عالم نور و روحانی است که در عالم اجسام و اعراض ظهور کرده است! [در محضر بهجت:2/135] 15. باید به طور یقین بفهمیم که نگاه کردن به قرآن، مثل نگاه کردن به سایر کتب نیست! [در محضر بهجت:2/135] 16. به هیچ امّت و ملتی چنین قرآنی داده نشده که این همه خواصّ و آثار داشته باشد! نعمت به این بزرگی به ما داده شده، ولی مثل این است که اصلاً نداده اند، و مثل این که این کتاب، مکمِّلِ انسان نیست! [در محضر بهجت:2/136] 17. توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن، برای نجات عموم مردم – چه رسد به خواصّ – مفید است! [در محضر بهجت:2/150] 18. جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها اهمیت داده می شود و سخنرانی هایشان ضبط می شود، اما قرآن که در دست ما است، این طور نزد ما ارزش ندارد! همه می دانیم که دربار? قرآن، مقصّریم! [در محضر بهجت:2/282] 19. کسی که این مطلب را که: قرآن، تِیانُ کُلِّ شَیء [بیانگر همه چیز] است دنبال کند، عجایب و غرایب می بیند! [در محضر بهجت:2/297] 20. قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونه اند: قسم اول، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند. قسم دوم، پیغمبرانِ کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر نایل می گردند. بنابراین قرآن، پیغمبرانِ کمالی تربیت می کند و پیغمبر ساز است. [در محضر بهجت:1/120] 21. ما وظیفه داریم که در تعلیم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم. ولی ما شبهای احیا قرآن بر سر می گذاریم؛ و در مقام عمل، آیه های حجاب، غیبت، کذب، و آیات: (وَیلٌ لِلمُطَفّفینَ: وای بر کم فروشان.) و نیز: (فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ: پس به پدر و مادر، اُف نگو.) همچنین: (وَلا تًمشِ فِی الأَرضِ مَرَحاً: و با ناز و تکبر در روی زمین راه مرو.) و ... را زیر پا می گذاریم. [در محضر بهجت:2/298] تنظیم برای تبیان: شکوری_گروه دین و اندیشه نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
دستورالعمل اول بسمه تعالی الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین. جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوییم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست. و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّالکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند. پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/ ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح. و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمدلله، لکنه ذکرالله عند حلاله و حرامه». آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد. ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای این که منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست. پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستیم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم. پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم. دیگر توضیح نخواهید و آن که عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد. اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: «اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هرچه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم»؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذالله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا». مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه «کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم» وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین
مشهد، ربیع الثانی
دستورالعمل دوم العبد محمد تقی البهجه بسمه تعالی هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. » و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد. والله الموفق العبد محمد تقی البهجة
دستورالعمل سوم بسمه تعالی جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است. تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید. بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم. بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! » دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد: پی مصلحت، مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند! خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم. آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد. به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
منابع: رضا باقی زاده، برگی از دفتر آفتاب: شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت الله العظمی بهجت سید مهدی ساعی، به سوی محبوب: دستورالعملها و رهنمودهایی از شیخ الفقها والمجتهدین، عارف ربانی حضرت آیه الله العظمی بهجت مدظله العالی تنظیم برای تبیان: شکوری_گروه دین و اندیشه نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
امام (ره) عنایت خاصی به آیت الله بهجت داشتند، نقل چند جریان در این ارتباط، مدعای ما را اثبات می کند: آیت الله مسعودی می گوید: « من در ضمن چهار پنج سالی که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه امام فرمود: فلانی، فردا صبح می خواهیم برویم منزل آقای بهجت. و فردای آن روز بلند می شدیم و می آمدیم منزل ایشان، همین منزلی که اکنون در آن ساکن هستند، و در اولین اتاق ورودی با همین فرشهایی که الان موجود است یکی دو دقیقه می نشستیم، سپس امام اشاره می کردند و من بیرون می رفتم و ایشان حدود نیم ساعت با آقای بهجت به گفتگو می پرداختند بعد امام بیرون می آمدند و می رفتیم. اما اینکه درباره چه مسائلی گفتگو می کردند، نمی دانم خودشان می دانستند و خدا. همچنین دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42 آقای بهجت به من فرمودند که شما به آقای خمینی بگویید فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند قربانی کند و من می آمدم به امام اطلاع می دادم، ایشان هم بلا فاصله به من می گفت شما به قصاب ( آقای فرجی که اکنون نیز در قید حیات هست ) بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند بعد پولشان را می دهیم.
بار دیگر نیز آقای بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند.
اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را می دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم. نیز هنگامی که امام در جماران ساکن بودند آقای بهجت به من فرمودند: یک نامه کوچکی دارم شما این را به آقا برسانید، من نامه را گرفتم توی پاکت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم.
در هر صورت رابطه این دو بزرگوار خیلی تنگاتنگ بود، چندین بار نیز حضرت امام با آقای شیخ حسن صانعی منزل آقای بهجت رفتند؛ زیرا هنگامی که امام قم بودند من و آقای شیخ حسن صانعی همیشه در خدمت امام بودیم.
آیت الله بهجت هم به امام عنایت خاصی داشتند. یکی از شاگردان امام قدس سره در خاطره ای می گوید: « پس از آزادی حضرت امام از زندان و ورودشان به قم در سال 1341 هـ.ش. مردم در تمام محله های قم جشن گرفتند و منزل هر روز آکنده از جمعیت بود، در آن زمان حضرت آیت الله العظمی بهجت نیز از کسانی بود که هر روز به منزل امام تشریف می آوردند و مدتی بر در یکی از حجرات بیت ایشان می ایستادند وقتی به ایشان پیشنهاد شد که شایسته نیست بیرون اتاق بایستید، لااقل در داخل اطاق بنشینید. ایشان در جواب فرمود: من بر خود واجب می دانم که جهت تعظیم این شخصیت ارزنده به اینجا آمده و دقایقی بایستم و سپس باز گردم. »
آیت الله مصباح نیز در این باره می گوید: « مرحوم آقا مصطفی(ره) از پدرشان مرحوم امام (ره) نقل می کرد: آقا معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند.
از جمله مطالبی که از پدرشان درباره آقای بهجت نقل می کردند این بود که: ایشان دارای موت اختیاری هستند، یعنی قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند روح خویش را از بدن به اصطلاح خلع کنند و بعد مراجعت کنند. این یکی از مقامات بلندی است که بزرگان در مسیر سیروسلوک عرفانی ممکن است به آن برسند، و همینطور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی که زبان بنده یارای بحث درباره این زمینه ها را ندارد. »
هم او در جای دیگر می گوید: « مرحوم حاج آقا مصطفی از قول امام نقل می کردند: وقتی امام (که ارتباط نزدیکی با مرحوم آقای بروجردی داشتند ) دیده بودند که زندگی آقای بهجت خیلی ساده است، برای کمک به زندگی ایشان یک وجهی از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند، وقتی آورده بودند برای آقای بهجت ایشان قبول نکرده بودند و امام هم مصلحت نمی دیدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با یک چاره اندیشی حضرت امام فرموده بودند ( این طور که نقل کردند ): من از مال خودم به شما می بخشم، و شما اجازه بدهید من این را دیگر بر نگردانم. تا اینکه به این صورت ایشان به عنوان هبه از ملک شخصی حضرت امام قبول کردند. »
باز آیت الله یزدی در مورد عنایت ویژه حضرت امام به ایشان می گویند:« در یکی از شرفیابی های خبرگان رهبری به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله، از ایشان رهنمودی برای مسائل اخلاقی خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به حضرت آیت الله العظمی بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان که ایشان کسی را نمی پذیرد، فرمودند: آنقدر اصرار کنید تا بپذیرد. »
علامه طباطبایی
« ایشان (آیت الله بهجت) عبد صالح است. »
آیت الله بهاءالدینی
« الآن ثروتمند ترین مرد جهان ( از جهت معنوی ) آقای بهجت است. »
آیت الله فکور ( ره )
آیت الله محمد حسن احمدی می گوید: آیت الله فکور خیلی نسبت به آقای بهجت عنایت داشتند و می فرمودند: « آقای بهجت از جمله افرادی هستند که مخصوصاً در صراط معنویت فوق العاده هستند. »
آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره )
از محضر ایشان سؤال شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟ فرمودند:« آقای بهجت، آقای بهجت. »
آیت الله سید احمد فهری
از ایشان نیز پرسیده شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟ فرمودند:« آقای بهجت، آقای بهجت. »
آیت الله شیخ عباس قوچانی (ره )
آقای مصباح می گوید: « از جمله کسانی که درباره حضرت آقای بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت آقا شیخ عباس قوچانی، جانشین مرحوم آقای قاضی در مسائل اخلاقی و عرفانی بودند که در نجف متوطن بود ( و فرزندش نماینده ولی فقیه در ستاد مشترک است.)
ایشان می فرمود: وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز سنشان به بیست نرسیده بود ( تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود ) به مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که داشتیم اطلاع پیدا کردیم، و ایشان از من عهد شرعی گرفتند تا زنده هستم آنها را جایی نقل نکنم. و به نظرم همین موت اختیاری را مطرح می کردند. » کسی که در آن سن به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگی و بعد از یک عمر طولانی سیروسلوک و استقامت در راه بندگی خدا و انجام وظایف، به چه پایه ای از قرب خدا رسیده باشد. وهمین باعث می شود که هر مؤمن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادی ایشان را، و اگر کسی مؤفق بشود در نمازهای ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیار زیادی است.
آیت الله مشکینی
« ایشان (آیت الله العظمی بهجت) از جهت علمی هم در فقه و هم در اصول، در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و کمالات و عظمت روحی در مرحله ای بالاتر از آن می باشند، و استادانی که ایشان از آنها استفاده کرده اند نیز در مقام خیلی بالایی قرار دارند که ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم؛ لذا سزاوار است که در اطراف وجود ایشان کتابها نوشته شود. »
آیت الله علامه محمد تقی جعفری(ره)
« اینکه در روایات آمده است که « هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، مات قلبه ( قلبش می میرد) و همچنین « زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت: زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه {خدا} می باشد. » مصداق بارز «علما» آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است، و در واقع هشدار دهنده برای ما می باشد. »
آیت الله بُدلا
« وضع مقامات آقای بهجت از همان زمانی که درس آیت الله بروجردی می رفتیم روشن بود، و معلوم بود که ایشان لیاقت چنین مقاماتی را دارند. »
آیت الله مصباح
« آیت الله بهجت جامع دقتهای مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی از طریق شاگردان بر جسته شان آقا شیخ محمد کاظم، و همینطور نوآوریهای مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، و تربیتهای معنوی مرحوم آقای قاضی می باشند.
این استادان یک شخصیت جامع الاطرافی به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگی در عصر ما به حساب می آید، و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده برده شود. البته کسانی که لیاقتش را داشته و قدر شناس باشند.
همینطور خدای متعال به ایشان ویژگیهای شخصی و استعدادهای ذاتی عطا فرموده که جنبه کسبی ندارد و خدادادی است، با این وصف ایشان مقامات معنوی خود را کتمان می کنند و کسانی که اطلاعی داشته باشند اجازه گفتن ندارند. »
و نیز آقای مصباح می فرماید: « آیت الله بهجت هم در مسائل علمی فوق العاده دقیق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را یک وظیفه واجب جدّی می دانند و تحقیق در مسائل فقهی را بسیار اهمیت می دهند، و هم در مسائل عبادتی و معنوی اهتمام کافی دارند و آنها را یک بال دیگری برای پرواز انسان تلقی می کنند که هیچ کدام بدون دیگری کارساز نیست. »
آیت الله طاهری شمس
« آیت الله العظمی بهجت به یک افقی رسیده که وقتی به احکام و دستورات اسلام نگاه می کنند، فتوایی را می دهند که مورد رضا و توجه خدا هست و خلاف در آن نیست. »
آیت الله شیخ جواد کربلایی
« در این چند سال که در تهران و قم هستم از بعضی اشخاص درباره آیت الله العظمی بهجت مطالبی شنیدم که حاکی از این است که ایشان واجد الطاف خاصه الهی هستند، « هنیئاً له ثم هنیئاً له: گوارایش باد، و گوارایش باد! » بنده زبان حالم به ایشان این است:
و نیز عرضه می دارم:
آیت الله آذری قمی
« حضرت آیت الله العظمی بهجت شاگرد آیت الله العظمی نائینی و آیت الله العظمی محقق اصفهانی هستند، سوابق درخشانش در تحصیل و تدریس غیر قابل انکار است، به طوری که بعضی از فضلای با سابقه حوزه علمیه قم 15 سال از محضر درس ایشان استفاده شایانی کرده اند. و اکنون خود آنان از مجتهدین به نام هستند.
علاوه بر علم، در عمل و تقوا و ورع نیز ایشان در شهر قم زبانزد خاص و عام است، و به قول بعضی از دوستان ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه عین تقوا و مجسمه تقواست، و تقوا و عدالت یکی از بهترین صفات مرجع تقلید است که در ایشان یافت می شود. »
آیت الله مسعودی خمینی
« امثال آقای بهجت همیشه در هر دوران کم بوده اند، باید از ایشان استفاده کرد. و بخصوص از نظر اخلاقی و معنوی سطح بالایی دارد، همه و بویژه جوانان و کسانی که دنبال اخلاقیات می باشند خدمت ایشان بروند و درس اخلاق بگیرند، حتی چهره اخلاقی و معنوی آقا خیلی کارساز است. »
حجة السلام والمسلمین فقهی
« اگر شجره طیبه انسانیت غیر از چهارده معصوم میوه سالم داده باشد که حتما داده است یکی از آن میوه های سالم وجود مقدس آیت الله العظمی بهجت است. »
یکی از فضلای نجف
« ایشان [آیت الله بهجت] در جوانی دانشمند، مجتهد مسلم و مورد وثوق و اعتماد خواص بود. تا حدی که در سفر به کربلای معلّی، آقایان علما بالاتفاق به ایشان اقتدا می کردند. »
مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان
« آیت الله اقای حاج شیخ محمد تقی بهجت غروی فومنی از آیات و مدرسین بزرگ و دانشمندان به نام حوزه علمیه قم و از مفاخر گیلان و شهرستان فومن می باشند، و حقا عالمی برجسته و دانشمندی شایسته و مهذّب و بارع و متقی و پارسا و معرض از تظاهرات و اجتماعات و دائم الذکر و مورد توجه افاضل مدرسین و دانشمندان حوزه علمیه قم می باشند. »
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی
« روز قیامت که روز احتجاج است برای ما یقینی است که آیت الله العظمی بهجت جزء حجتهای الهی هستند، و اگر ما واقعاً نتوانیم از محضرشان درست استفاده کنیم و درست تربیت بشویم محکوم می شویم و نمی توانیم جواب صحیح الهی را بدهیم. »
حجة الاسلام والمسلمین امجد
« ایشان از مفاخر عصر ما هستند، کسانی که کم و بیش با ایشان آشنایی دارند می دانند که در یک اوج بالایی از علم و معنویت قرار دارند... بنده معتقدم آقای بهجت در علم و معنویت نظیر ندارد. به تعبیر دیگر: ایشان فرشته روی زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد. »
استاد خسرو شاهی
« شناختن آیت الله العظمی بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودی ممکن نیست، و هر کسی با توجه به سعه وجودی خودش می تواند درک کند، بنابراین برای شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشتری برد. »
استاد هادوی
« آیت الله بهجت تجلی یک عمر سیروسلوک و جهاد و تلاش در راه خدا و برای رسیدن به حقیقت است. و به عبارت کوتاهتر: ایشان تندیس یک عمر مجاهدت می باشند. » از سایت تبیان نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
بسم الله الرحمن الرحیمچه باید بکنیم در ابتلائات داخلیّه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا مىشویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بىسرپرست ماندیم؟اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمىکردیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح مىکردیم به این بلاها مبتلا نمىشدیم.حضرت نبىّاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «نگویم به شما، أَلا اُخْبِرُکُمْ بِدائِکُمْ وَدَوائِکُمْ؟ دائُکُمُ الذُّنُوبُ، وَ دَوائُکُمُ الْإِسْتِغْفارُ»(7) ما مىخواهیم هر چه دلمان مىخواهد بکنیم امّا دیگران، حق ندارند، به ما اسائهاى بکنند; ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به مااسائهاىبکنند. آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافى است، خدا هادى است، ما خودمان را نمىخواهیم درست بکنیم، اما از کسى هم نمىخواهیم آزار ببینیم. آنهائى که طبعشان آزار است، کار خودشان را مىکنند، جز اینکه یک کافى و یک حافظ جلوگیرى بکند.ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه مىرفتیم، چه کسى امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مىکشت، چه کسى حسین بن على(علیه السلام) را مىکشت، چه کسى همین را که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلولالیدین کرد.ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح مىشوند. ما مىخواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم اما کسى به ما حق ندارد دروغ بگوید; ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.بابا با خدا بساز، کار را درست مىکند. چرا در خلوت و جلوت دلت هر چه مىخواهد، مىکنى، مگر نمىفرماید: (وَمَنْ یَتَّقِالله یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحتَسِب، و مَن یَتَوکَّل عَلَىالله فَهُوَ حَسْبُه، إنَّ اللهَ بالغُ أَمْرِه، قَدْ جَعَلَاللهُ لِکُلّ شَئ قَدْراً)(8)آیا مىشود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئى و کلّى، در امور داخله و در امور خارجیّه; پس هیچ چارهاى از بلیّات دنیویّه و اخرویّه، داخلیّه و خارجیّه نیست الاّ خدایى بودن و با خدا بودن و با خدائیها معیّت داشتن و تبعیّت داشتن.اما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم گرگهاى داخل و خارج بلافاصله ما را مىخورند.یما اگر خداترس بودیم، از ما مىترسیدند کسانى که اص نمىشناسند ما کى هستیم چه کاره هستیم; مىترسند کارى بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم. عرض کردند به سیّدالشهداء(علیه السلام) که اگر اذن بدهى همین حالا، هیچجا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک مىکنیم دشمنها را این را جنّ گفتند; فرمود: «والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است ـ این کسى است که اسم اعظم بلد است ـ لکن اگر من کشته نشوم، با چى امتحان مىشوند این مردمى که اینجورند».اینجا دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، مابین خودتان و خدایتان عایقى، مانعى، پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط انبیاء و اوصیاء خدا اصلاح مىکند مابین شما و خلق.حالا واقع شدیم، کار را به جایى رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» جلوتر از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره»، کار را به اینجا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم، همه این کارها را دیدهایم که کار ماست این کار و الاّ چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیرمسلمانها دشمنى نکنند با مسلمانها. چرا اینجور است؟همه را مىبینیم کار ماست، از کار خودمان باید توبه کنیم یا یتوبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد براى ما فع، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم. حالا که این کارها را کردهایم، باید توبه بکنیم، باید تضّرع کنیم، با آن باب عالى و باب اعلى باید به سوى او برویم ما را نجات بدهد اوّل از شرّ خودمان و داخله خودمان، بعدها از شرّ خارجیها «أَعْدى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبیْکَ(9)» این شهوات، این غضبهاى بیجا، این شهوات بیجا، همهاش جنود شیاطیناند، جنود کفّارند اینها، که در داخله خودِ آدم هستند. بالأخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان مىدانیم دوایش استغفار است، آیا استغفار مىکنیم؟چارهاى نیست از اینکه باید به سوى خدا برویم، اگر به سوى خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقّتاً رفع مىشود، دائماً رفع نمىشود.باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنى نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد. با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و مىآید تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمىشود، امروز تا فردا، تا پس فردا این که کار کار نشد که.تا رابطه ما با ولّى امر، امام زمان صلوات الله علیه قوى نشود، آیا کار ما درست مىشود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهائى که هستیم فرض کنید اینجا جمع شدیم و الّا خب خیلىها با ما موافق هستند در عقاید و همه خواستهها و غیر اینها، آیا مىشود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟ آیا تا در عالم «راشى» و «مرتشى» هست کار تمام مىشود؟ از خودشان، «خوارزمى» نوشته است یک نفر از روساء قشون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در «صفّین» رسید به دم خیمه یمعاویةبن ابى سفیان لعنةالله، به طورى که کشتنـ فض از گرفتن معاویه ـ پیش او آب خوردن بود و در این نقل هیچ اسمى از آن قضّیه آن طرفى که «مالک اشتر» در آن جبهه و آنجاست، نمىآورد. در همین حال معاویه فرستاد براى این رئیس، کارت را تمام کردى، اعتراف کردیم به اینکه غالب شدى «ظفرتَ و نصبتَ» کار تمام شد، امابه تو بگویم، اگر عقب نشینى کردى «خراسان» مال توست میل خودت هست،«خراسان» را مىخواهى، یا مىخواهى جلوتر بیائى و ما را از بین ببرى؟ همین، گفتم به شما اگر عقب نشینى کردى بعد از اینکه کار تمام شده و ما اعتراف داریم، «خراسان» دیگر مال توست.این بدبخت شقى عقب نشینى کرد با آن قوّت و قدرت و غلبهاى که آن ساعت پیدا کرد، «خراسان» را مىخواست، مثل عمر بن سعدکه«رى» را مىخواست، بالأخره و کار شد آن جورى که شد با «مالک» و اینها تا آخرش که همه مىدانیم از خسران دنیا و آخرتآن بدبخت شقى اینجا فروخت این را به دنیاى خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ چیزنرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنّم، هم فقد «خراسان» مثل عمر بن سعد. آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، مىتوانیم جامعه را اصلاح بکنیم تو اگر خودت را اصلاح نکنى در آخر کار، کار خودت را مىکنى، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش مىگوید فلان قدر که خواب ندیده باشى.آیا مىشود بدون اصلاح خود کارمان را تمام بکنیم؟اینهائى که با رشوهها سر و کار دارندکه هیچ کسى اطّلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست، مرتشى است یا مرتشى نیست;پس معلوم مىشود که ما نمىخواهیم، با اینکه نمىخواهیم مىخواهیم این راه را برویم.مملکتى در آن، جاسوس یا رشوه خوار فرقى نمىکند، رشوهخوار رشوه ده رشوهگیر واسطه باشدآیا ممکن است کسى بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر مىکنیم چه اگر نمىرفتیم آن کار نمىشد.بالأخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الاّ مگر در «ایران» رشوه نخورد؟آیا ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفى کمال» مگر «ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفّار؟ آن یکى در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو مىدهیم، آنها را مىبریم بیرون؟ هر چه مىخواهیم گوش بکن کار ما همین است آیا آنها از جهنّم آمده بودند ما از بهشت؟ ما هم از خودمانهم باید بترسیم. حالا الحمدللّه پیش نیامده چنین قضیّهاى که بما بگویند یک چیزى که خواب نمىبینى به تو مىدهیم بعد هم بلدند چه جورى بگیرند از دست ما به چند برابر. بالأخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کارى پیش بردیابراى جامعهمان کارى بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خدا حافظى مىکنیم با هم در وقت وقتش.بالأخره حالا چه کار باید بکنیم همان کارى که گفتیم از اصلاح نمىشود دست برداشت.خیلى خوب، حالا اصلاح فعلى ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایى را که ما مىدانیم در داخل یا در خارج انجام مىدهیم; با خارجیها ارتباط پیدا مىکنیم، ارتباطى که بر لَهِ آنها است; نه ارتباطى که بر لَهِ ما باشد; و الاّ با این «قرآن» واضح با این اشباهِ «قرآن»، «صحیفه سجّادیه»، «نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق مىکرد حرف ما را، با ما مىشد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدائى به یک عدّه وحوش، حیوانات، درندهها، دراز مىکنیم، میل داریم به ما قرض بدهند. فلهذااین کارها کارهایى است که خودمان کردیم تدبیرى نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایى بکنند.بالأخره آیا نمىتوانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، بلى نمىتوانیم.بالأخره باید خودمان را اصلاح کنیم،آیااین مقدار، نمىتوانیم بگوئیم باباآن شخصى که فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانى بوده، فلان شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشاء کرده، فلانى است فلان جا ضبط کرده کلامش را بشناسید کسانى را که این کارها را مىکنند; بشناسید، همینحالا بشناسید فردا نگوئید نه نمىشناختیم، نمىدانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کارى بگوئیم نه که ما که خبرى نداشتیم ما که نمىدانستیم چه اشخاصى بودهاند، چه چیزى بوده است چه نبوده است، چه کسى گفته بوده. بالأخره باید به همدیگر معّرفى بکنیم که فلانى رفیق است، فلانى بالفعل رفیق است امّا تا کى؟ معلوم نیست، خدا مىداند تا چه باشد تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را نفسانیّت ما را ابقا کند. بالأخره همین معرّفى کردن به طورى که دیگر فردا کسى نگوید اینکه نه یک اشاعاتى بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائى که آمدند الان فلان مطلب را پیشنهاد کردهاند توى آنها فلان و فلان است، آن سابقهاش آن جور است.بابا بترس براى دین، بترس براى خدا، افسار خودت را نده به یکسى که نمىشناسى او را معیّت نکن، کام دور خودت را حفظ کن.یک آقائى (خرّم آبادى بود) گفت که یک کسى در بازار تهران نزدش آمد که آقا این ـ مثلا ده تومانى را ـ خورد کن.گفت: من کیفم را در آوردم دیدم فقط ده تومان دارم; گفتم: ببین آقا من توى کیفم همهاش ده تومانى است من خورد ندارم به شما بدهم این آقا مىگفت جلوى چشم من که خودم مىدیدم این شخصجورى پولهاى مرا از توى کیف من در آورد و رفت که من متحیّر ماندم که اینشخص چه جورى پولها را برد آیا سحر کرد؟ چه جورى برد؟ نفهمیدم.حالا ما این همه قضایا را مىبینیم باز هم نمىترسیم از کسى! آیا توکّل ما بر خدا زیاد است یا قوّت ایمان ما زیاد است!! آرى کسى نمىتواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت مىکنند نه از دشمنهاى شما. بالأخره، باید همین کارها را بکنیمتا در بین خودمان اختلاطى نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.این یک مطلب، دوّم آنکهدر خلوتمان با خدا، تضرّعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصا دعاى شریف «عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفاء(10)» را بخوانیم; از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را; با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند، اگر نرساند دور نرویم از کنار او، از رضاى او دور نرویم او مىبیند، او مىداند حرفهائى که ما به همدیگر مىزنیم او عَیْنُ اللّهِ النّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ الْواعِیَة(11) است و جلوتر از ماها مىشنود حرف ما را; بلکه خودمان که حرف مىزنیم این صدا از لب مىآید به طرف گوش، فاصلهاى دارد او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را مىشنود، از خودمان، کلام خودمان را; آن وقت آیا ما مىتوانیم کارى بکنیم که او نفهمد؟ مىتوانیم کارى بکنیم که او نداند؟ نقل کردهاند: دو نفر بودائى بودند که در دینشان نکاحى و سفاحى هست، دو نفر با هم مواعده فحشا کردند; گفتند: باید یک مکان خلوتى پیدا بکنیم که انجام بدهیم. یک خانه خلوتى پیدا کردند به طورى که کسى نمىتوانست داخل این خانه بشود.گفتند: در این خانه هم یک اطاقى باید پیدا بکنیم که فرضاً اگر کسى داخل این خانه شد، داخل آن اتاق نمىشود و نمىتواند بشودبالأخره پیدا کردند اتاق مقفّل، که اگر کسى بتواند داخل خانه بشود، نمىتواند داخل اتاق بشود، خیلى خوب داخل اتاق یشدند، حالا دیگر هیچگونه مانعى نیست در خانه فض از اتاق، محجّة البیضاء نقل کرده، لکن این قضیّه در «یوسف» و «زلیخا» هم سابقه دارد) بالأخره یکى از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، بلند شد جامهاى برداشت روى بت که بت نبیند قضایاى اینها را، آن خدایى که دروغى است نبیند که دارند چکار مىکنند.آیا ما مىتوانیم از خداى حقیقى، مخفى بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.مىآیند به انسان مىگویند: چیزى نیست یک نوشتهاى را اجازه بده ما امضا بکنیم، لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، نه شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم فلانش.بالأخره، نمىتوانیم از خدا مخفى بکنیم اعمال خودمان را او قادر است، ناظر است علیم است، حکیم است، نمىتوانیم. تا با او نسازیم کارمان درست نمىشود. حالا چه کار بکنیم; خودمان از خودمان یبترسیم، فض از دیگران، چرا؟ به جهت اینکه فردا ما چه مىدانیم چه به ما مىگویند که در مقابل این عمل شما این راهى که دارید مىروید نروید از این راه، چه کارى کنیم با شما.بلى، بالأخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم، خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم، از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم; وقتى که همه این مطالب احراز شد بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرّعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست برنداریم.از خدا مىخواهیم به توسّط انبیاء و اوصیائش و وصىّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدائى بودن و از خدائیان و از وسائط امداد خدا و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم خودیها را بشناسیم خدائیها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته مىشوند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته از سایت تبیان نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/2/29
توسط ایران
سخن آغازین از سایت تبیان |
بازدید دیروز: 151 کل بازدیدها: 7527154 |
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |