((پسر کو ندارد نشان از پدر ...نشاید که نامش نهند آدمی!!!))
البته بسیاری از کارشناسان ادبیات معتقدند قدیم ها مصراع دوم این بیت ((تو بیگانه خوانش نخوانش پسر))بوده
گلچین بهترین طنز ها - معارف اسلامی |
||
...
|
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/4/23
توسط ایران
((پسر کو ندارد نشان از پدر ...نشاید که نامش نهند آدمی!!!)) البته بسیاری از کارشناسان ادبیات معتقدند قدیم ها مصراع دوم این بیت ((تو بیگانه خوانش نخوانش پسر))بوده نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/4/23
توسط ایران
1) اجتماعی:
کی عاشق کی شده؟ کی مراسم می گیرن؟ مهریهاش چقدر بود؟ جهیزیه اش چیا بود؟ آیا حامله است؟ چی زائیده؟ 2) هنری: کی با کی نسبت داره؟ کی چقدر می گیره؟ کی قراره با کی ازدواج کنه؟ کی با کی به هم زده؟ 3) اداری: کی چقدر می گیره کی قراره مدیر بشه؟ کی با مدیر نسبت داره؟ کی با مدیر به هم زده؟ کی قراره ازدواج کنه ؟ ?) مراسم عروسی کی چی پوشیده؟ کی چی خریده؟ کی چی مالیده کی با چی آمده؟ کی بخاطر کی نیومده؟ ?)بعد از مراسم: کی چی پوشیده بود؟ کی چی آورده بود؟ کی چرا نیومده بود؟ کی بدون دعوت آمده بود؟ کی بود که چیز مناسبی نپوشیده بود؟! ?) ترکیبی: کی، کجا و با کی نسبت داشت که حالا داره چقدر می گیره؟ کی عاشق کی بود که حالا چرا بره با یه، کی دیگه ازدواج کنه؟ کی از کجا آورد که تونسته چی بخره؟ کی با کی به هم زده که با کی خوب شده؟ نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/4/23
توسط ایران
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟ گفتا : که می سرایم شعر سپید باری گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد گفتم : رقیب ، گفتا که کله پا شد گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟ گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟ گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟ گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟ گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟ گفتا : شدست منشی در دفتر اداره گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا : که دست خود را بردار از سر دل گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟ گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟ گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟ گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟ گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟ گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟ گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی! نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
مهمترین نکته اینکه با هم زیاد صحبت کنین و سعی کنین هیچ حرف نگفتهای باقی نمونه.
____________ _________ _________ ____
گفتم تا جایی که میتونین!
نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
- سال اول پسرها با کیف سامسونت به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با خود هیچ چیز نمی آورند! ( حتی خودشان را!)
- سال اول همیشه برای نشستن در صندلی های جلو بین دانشجویان رقابت است ولی سال آخر برای نشستن در صندلی های عقب! - در سال اول همه گمشده ی خود را فقط در داخل ورودی خود جستجو می کنند ولی سال اخر همه گم شده ی خود را همه جا جستجو می کنند به جز ورودی خود! - در سال اول پسر ها، دخترهای ورودی خود را ناموس خود می دانند ولی در سال آخر طفیلی خود! - سال اول اکثر دخترها به علت چندش آور بودن حتی از کنار سرویس های بهداشتی دانشکده هم عبور نمی کنند ولی در سال اخر اکثر وقت خود را در جلوی آینه ی همان سرویس می گذرانند! - در سال اول هر پسری که ازدواج کند بقیه پسر ها او را تیز و موفق می دانند و به حال او غبطه می خورند ولی در سال اخر هر پسری که ازدواج کند همه او را احمق و بیچاره می دانند و به حال او گریه می کنند! - در سال اول اگر دختری به پیشنهاد ازدواج پسری جواب رد بدهد بقیه دخترها او را تحسین کرده و قهرمان ملی خود تلقی می کنند ولی در سال آخر اگر پسری پیدا شود که به یک دختر پیشنهاد ازدواج بدهد بقیه دختر ها آن دختر را تحسین کرده و قهرمان ملی تلقی می کنند! - سال اول دخترها با چند جزوه و یک کیف کوچک برای مداد و خودکار به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با یک کیف بزرگ محتوای آرایشگاه همراه! - در سال اول اگر کسی به کار تحقیقاتی و علمی یا حتی فرهنگی بپردازد یا در انجمن ها ی دانشگاه فعالیت کند همه او را فعال و نمونه می دانند ولی در سال آخر اگر کسی این سوسول بازی ها را کند او را احمق و بیکار و علاف می دانند! - در سال اول همه (مخصوصا دختر خانم ها) آرزوی گرفتن نمره ی بیست را از اساتید دارند ولی در سال اخر همه ی دانشجویان برای نمره ی ده حاضرند به مستخدم دانشکده هم التماس کنند! - در سال اول همه ضمن خوشحالی از ورود به دانشگاه رویای ادامه ی تحصیل تا مقطع دکترا و چه بسا بالاتر را در سر می پرورانند ولی در سال آخر همه برای اتمام دوره شان لحظه شماری می کنند! - سال اول همه ی دانشجویان اساتید خود را افرادی نابغه فعال و نمونه می دانند و آنها را به عنوان الگوی خود قرار می دهند ولی در سال آخر ، اساتید خود را افراد معمولی ای که یا شانس داشتند و یا پارتی می شناسند! - سال اول دانشجویان دانشگاه را محیطی می دانند که در آن می توانند علم خود را کامل کنند و به مدارج بالای علمی برسند ولی سال آخر متوجه می شوند همان اندک علمی را که در دوران قبل از دانشگاه آموخته بودند از دست دادند وفقط یک مدرک بی ارزش بدست آوردند! نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
شنبه
مرد : امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین ، امروز قراره من و زری با هم بریم «فال قهوه روسی یخ زده» بگیریم . میگند خیلی جالبه ، همه چی رو درست میگه . به خواهر شوهر زری گفته « شوهرت برات یه انگشتر بزرگ میخره » خیلی جالبه نه ؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا یکشنبه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاسهای «روش خوداتکایی بر اعتماد به نفس» ثبت نام کنیم . هم خیلی جالبه ، هم اثرات خوبی در زندگی زناشوئی داره . تا برگردم دیر شده . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا دوشنبه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم «شو»ی «ظروف عتیقه» . میگن خیلی جالبه، ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار سه شنبه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم برای لباس مامانم که برای عروسی خواهر زری میخواد بدوزه دگمه انتخاب کنیم . تو که می دونی فامیل مامانم اینا (!) چه قدر روی دگمه لباس حساس هستند . ممکنه طول بکشه . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا چهارشنبه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاس «بدنسازی» و «آموزش ترومپت» ثبت نام کنیم . همسایه زری رفته ، میگه خیلی جالبه . ترمپت هم میگند خیلی کلاس داره ، مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار پنجشنبه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم با هم خونه همسایه خاله زری که تازه از کانادا اومده . میخوایم شرایط اقامت را ازش بپرسیم ، من واقعا"" از این زندگی خسته شدم . چیه همه ش مثل کلفتها کنج خونه ! به هر حال چون ممکنه طول بکشه ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا جمعه مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟ زن : ببینم ، تو واقعا"" خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم ، واقعا"" نمی دونم به شما مردهای ایرانی چی باید گفت؟ نه واقعا"" این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بار شوهرم من رو برای ناهار ببره بیرون ؟ خب بیچاره راست می گه نباید همش توی آشپزخونه باشه که !!! آخه چرا ما نباید قدر این موجودات ظریف سر تا پا مهربونی و خوبی رو بدونیم ؟ یه ذره بدی تو وجودشون پیدا می شه ؟ نـــه!! نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
شما درباره زنان چه می دانید؟
نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
دخترها: نوشته شده در تاریخ شنبه 87/4/22
توسط ایران
اینم قابل توجه دختر خانم ها فقط سوء تفاهم نشه
نوشته شده در تاریخ جمعه 87/4/21
توسط ایران
1. پیش از رفتن به مهمانی خودتان را تر و تمیز کنید. اگر به فکر آبروی خودتان نیستید به فکر آنها باشید که قرار است با شما روبوسی کنند. |
بازدید دیروز: 97 کل بازدیدها: 7537175 |
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |