سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت فاطمه سلام الله علیها - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

از زبان امیرمؤمنان

این پای را بگو از ارتعاش بایستد، این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام، این قلب را بگو که نلرزد، این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد.
این دل بی‌تاب را بگو که فاطمه هست، نمرده است.
ای جلوه‌ی خدا ! ای یادگار رسول ! زیستن، بی‌تو چه سخت است. ماندن، بی‌تو چه دشوار.
این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. حیات بی‌تو، حیات نیست. این مرگ، نقطه‌ی ختمی است بر کتاب جهان.
زمین با چه دلی تو را در خویش می‌گیرد و متلاشی نمی‌شود؟ آسمان با چه چشمی به رفتن تو می‌نگرد که از هم نمی‌پاشد و فرو نمی‌ریزد؟
خدا اگر نبود من چه می‌کردم با این مصیبت عظمی؟
اِنّا لِِلّه وَ اِنّا اِلیْه راجِعون.
فاطمه جان ! عزیز خدا ! دُردانه‌ی رسول ! چه بزرگ است فتنه‌های جهان و چه عظیم است ابتلاهای خدای منّان.
پس از ارتحال پیامبر، خدا می‌داند که دل من، تنها گرم تو بود.
در آن وانفسای بعد از وفات نبی که همه مرتد شدند، جز چند تن، چشمه‌ی زلال اسلام محض از خانه‌ی تو می‌جوشید.
در آن طوفان‌ها که کشتی اسلام را دستخوش امواج جاهلیت می‌کرد، تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضای تو بود.
آن چه تو، همسر جوان مرا شکست، شکست نور بود. پس از وفات پیامبر و آن چه تو، مادر مهربان کودکان مرا به بستر ارتحال کشانید، خون دل بود.
اهل زمین و آسمان گواهند که تو پس از پیامبر، هیچ نخوردی؛ جز خون دل.
این من که سر تو را بر دامن گرفته‌ام، پس از تو جز بر بالش غم، سر نخواهم گذاشت و جز نخل‌های کوفه همراز نخواهم یافت.
این حسن که سر بر سینه‌ی تو نهاده است و گریه جگرسوزش امان مرا بریده است. روزی خون دل عمر خویش را به واسطه‌ی خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت. این حسین که ضجه‌هایش دل ملایکه الله را می‌لرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازک خویش را به جان تو پیوند زند روزی به جای لبیک، چکاچک شمشیر خواهد شنید و به جای متابعت، خنجر و نیزه و تیر خواهد دید.
این زینب که هم‌اکنون بر پای تو افتاده است و هر لحظه چون شمع، کوچک و بزرگ می‌شود، مگر نمی‌داند که باید پروانه وش به پای چند شمع بسوزد و دم بر نیاورد؟
تو را به خدای فاطمه سوگند که برخیز و به ام‌کلثوم بگو که اگر جان مرا می‌خواهد، لحظه‌ای از گریستن دست بدارد که من نمی‌دانم غم تو جانسوزتر است یا گریه‌ی کلثوم؟ و نمی‌دانم دخترکی که در یک مصیبت فاطمی این چنین بی‌تاب است، با آن مصیبت‌های عاشورایی چه می‌کند؟
این نوگلان که اکنون این چنین جامه می‌درند، جز چند روز از فصل خزان عمر تو را در نیافته‌اند.
چه شبی است امشب خدایا ! این بنده تو هیچ‌گاه این قدر بی‌تاب نبوده است. این دل و دست و پا هیچ گاه این قدر نلرزیده است. این اشک این قدر مدام نباریده است. چه کند علی با این همه تنهایی ! ای خدا در سوگ پیام‌آور تو که سخت‌ترین مصیبت عالم بود، دلم به فاطمه خوش بود. می‌گفتم: گلی از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست. اما اکنون چه بگویم ؟! این همه تنهایی را کجا ببرم ؟ این همه اندوه را با که قسمت کنم ؟
ای خدا چه قدر خوب بود این زن ! چه قدر محجوب بود ! چه قدر مهربان بود ! چه قدر صبور بود !
گاهی احساس می‌کردم که فاطمه اصلاً دل ندارد. وقتی می‌دیدم به هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلّقی زمین‌گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌ای او را مشغول نمی کند. هیچ زیور و زینت و خوراک و پوشاکی دلخوشی‌اش نمی‌شود، هر داشتن و نداشتن تفاوتی در او ایجاد نمی‌کند. یقین می‌کردم که او جسم ندارد، متعلق به این جا نیست. روح محض است، جان خالص است.
گاهی احساس می‌کردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد. استوار چون کوه، باصلابت چون صخره، تزلزل‌ناپذیر چون ستون‌های محکم و نامرئی آسمان.
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مأمور به سکوت بودم و حرف‌های دل مرا هم، او می‌زد.
چه‌طور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم ؟! اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود، آب را بر بدن او حرام می کردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام می کردم.
حیف است این جسم آسمانی در خاک، حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش.
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است. از تبعات زندگی خاکی است.
پس آب بریز اسماء ! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می‌کرد، ای اشک بیا ! بیا که این جاست جای گریستن.
فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی‌شناسند؛ به اندازه‌ی من با فاطمه دوست نبودند؛ مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می‌زنند، مویه می‌کنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی ! که فاطمه فاطمه‌ی تو بوده است ...
ای وای این تورم بازو از چیست؟ ... این همان حکایت جگرسوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به این همه حلم، به این همه صبوری. فاطمه ! گفتی بدنت را از روی لباس بشویم؟ برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه ی این دل خسته را کردی؟ نازنین ! چشم اگر کبودی را نبیند، دست که التهاب و تورم را لمس می‌کند.
عزیز دل ! کسی که دل دارد، بی‌یاری و چشم و دست هم درد می‌فهمد. ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و مصیبت‌هایت بلد بودی، شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستان‌های تاریک شب، نگریسته باشد.
این جا جای تازیانه نامردان است در آن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند.
ای خدا ! این غسل نیست، شستشو نیست، مرور مصیبت است.
دوره کردن درد است. تداعی محنت است.
ای وای از حکایت محسن ! حکایت فاطمه و آن در و دیوار !
حکایت آن میخ‌های آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار ! حکایت آن آتش با آن تن تب‌دار ! حکایت آن دست پلید با این گونه رخسار ! حکایت آن همه مصیبت با این دل بی‌قرار !
آرام‌تر اسماء ! دست به سادگی از این همه جراحت عبور نمی‌کند؛ دل چطور این همه مصیبت را مرور کند ؟!
چه صبری داشتی تو ای فاطمه ! و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه ! این که جسم است این همه جراحت دارد، اگر قرار به تغسیل دل بود، چه می‌شد ! این دلِ شرحه‌شرحه، این دل زخم‌دیده، این دل جراحت‌کشیده !
اسماء بیار آن کافور بهشتی را که دیگر دل، تاب تحمل ندارد. ثلث این کافور بهشتیِ جبرییل آورده، حنوط پیامبر شد – سلام بر او – و ثلث دیگر، حنوط تو مظلومه‌ی مهربانِ من ! و ثلث دیگر از آن من، کی می‌شود این ثلث آخر به کار بیاید و منِ تنها مانده را به شما دو عزیز رفته ملحق کند؟
آن کفن هفت‌تکه را بده اسماء ! کاش می‌شد آدمی به جای یار عزیزتر از جان خویش، فراق را برای همیشه کفن کند.
خدایا ! این کنیز توست، این فاطمه است؛ دختر پیامبر و برگزیده‌ی تو. دختر بهترین خلق تو، دختر زیباترین آفرینش تو.
خدایا ! آن چه رهایی‌اش را سبب می‌شود، بر زبانش جاری کن، برهان او را محکم گردان. درجات او را متعالی فرما و او را به پدرش برسان. بچه‌ها بیایید. حسن جان ! حسین جان ! زینبم ! عزیزم ام‌کلثوم بیایید با مادر وداع کنید. سخت است می‌دانم؛ خدا در این مصیبت بزرگ به اجر و صبرش یاریتان کند.
آرام‌تر عزیزانم ! از گریه، گریزی نیست. اما صیحه نزنید، شیون نکنید؛ مثل من آرام اشک بریزید.
نمی‌دانم چطور تسلایتان دهم. این مادر، آخر مادری نبود که همتا داشته باشد؛ کسی که بتواند جای او را پر کند که جهان بتواند چون او دوباره بزاید.
اما تقدیر این بوده است؛ راضی شوید به مشیّت خداوند و زبان به شکوه نگشایید.
رویش را ؟ سیمای مادر را ؟ باشد، باز می‌کنم. هر چند که دل من دیگر تاب دیدن آن چهره‌ی نیلی را ندارد. وای، مهتاب چه می‌کند با این رنگ روی مهتابی !
این قدر صدا نزنید مادر را ! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید.
اما نه، انگار این دست‌های اوست که از کفن بیرون می‌آید و شما را در آغوش می‌گیرد.
این باز همان دل مهربان اوست که نمی‌تواند پس از وفات نیز ندای شما را بی‌جواب بگذارد؛ تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان !
شما را به خدا بس کنید بچه‌ها ! برخیزید !
این جبرییل است که پیام آورده، برخیزید !
جبرییل می‌گوید: روح این بچه‌ها مفارقت می‌کند از جسم، بردارشان. جبرییل می‌گوید: عرش به لرزه درآمده، بردارشان. شیون ملایک، آسمان را برداشته، بردارشان، تاب و تحمل خدا هم ... علی جان ! بردارشان.
برخیزید بچه‌ها ! چه شبی است امشب خدایا ! لا حول و لا قوه الا بالله. برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان می‌کند، نماز تسلّایمان می‌بخشد.
حسن جان ! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بی‌صدا بیایند.
همه کار همین امشب باید تمام شود، وصیت مادرتان زهراست. صبور باش حسین جان ! دلت را به خدا بسپار. در این مصیبت عظمی از او کمک بگیر.
اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون...
وَ اِنّا اِلی رَبّنا لَمُنْقَلِبُون ...
علیکم السلام، خدا پاداشتان دهد، این جا بایستید. پشت سر من، صبور باشید. آرام گریه کنید. وصیت دختر پیامبر را از یاد نبرید. به صدای گریه‌تان دیگران را هشیار نکنید. همین شما فقط باید در نماز شرکت کنید. دل‌هایتان را به یاد خدا آرامش ببخشید. لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ اِلّا بِا لله اَلْعَلی الْعَظیم
خدایا من از دختر پیامبر تو راضی‌ام. اکنون که او گرفتار وحشت است، تو همدم او باش.
خدایا ! مردم از او بریده بودند؛ تو با او پیوند کن. خدایا بر او ظلم کردند. تو برایش حکم کن که بهترین حاکمان تویی.
الصلوه ... الصلوه
الله اکبر
خدایا این دختر پیامبرت فاطمه است که او را از ظلمت‌ها به سوی انوار بردی.
شما سه نفر بیایید، تابوت را از زمین برداریم. از این جا به آن سمت که صدای اِلّی ... اِلّی ... می‌آید. این صدای خداست. خدا فاطمه را به سوی خویش می‌خواند. همین جا، همین جا تابوت را زمین بگذارید. همه کار فاطمه را خدا کرده است. این قبر آماده، از آنِ زهراست. بروید کنارتر تا من به داخل قبر بروم. آرام‌تر، آهسته گریه کنید. ای
ن دست و پای من هم نباید این قدر بلرزد. چه سنگین است این غم و چه سبک شده
است این بدنی که این همه درد دیده است.
آی ! این زمین ! این امانت دختر رسول خداست که به تو می سپارم.
والله که این دست‌های رسول خداست. صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا رُسوُلَ الله.
خوش به حال تو فاطمه جان ! بسم الله الرحمن الرحیم.
بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلی مِلَّهِ رَسوُل الله، مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِالله.
صدیقه جان ! تو را به کسی تسلیم می‌کنم که از من به تو شایسته‌تر است.
فاطمه جان ! راضی‌ام به آن چه خدا برای تو خواسته است.
شما را از خاک آفریدیم؛ به خاک برمی‌گردانیم و بار دیگر از خاک بیرون می‌آوریم.
فاطمه جان ! همه تن، چشم به انتظار آن لحظه‌ی دیدارم.
ای خشت‌ها ! میان من و فاطمه‌ام جدایی می‌اندازید ؟‌ دل‌های ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمی‌توانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان ! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا !
سلام دخترت به تو ! سلام محبوبت ! سلام نور چشمت و سلام زائرت. سلام آن که در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسه‌ی صبرم در فراق محبوبه‌ات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید. جز گریه چه می‌توانم بکنم ای پیامبر خدا ؟! گریه بر مصیبت، سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینه‌ی من جای دادی، من با دست خودم چشم‌های تو را بستم. تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم. در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون
ای پیامبر خدا ! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شرّ غم و ستم خلاصی یافت و برای من از این پس چه زشت است چهره‌ی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بی‌خواب و شب‌هایم بی‌تاب.
غم پیوسته، هم‌خانه‌ی دل من است تا خدا خانه‌ای را که تو در آنی، نصیبم کن.
فاطمه جان ! عزیز دلم ! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم؛ به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمی‌شنوم.
چه شده است تو را فاطمه جان که پاسخ نمی‌دهی ؟ آیا سنت دوستی فراموش کرده‌ای ؟
فاطمه جان ! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمی‌کردی.
 

منبع:کتاب کشتی پهلو گرفته



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

رضایت همسر

فاطمه علیهاالسلام هرگز بدون اجازه على (علیه‏السلام) از خانه خارج نشد. هیچگاه او را غضبناک نکرد. زیرإ؛ ّّ مى‏دانست که اسلام مى‏گوید: هر زنى که شوهرش را غضبناک کند خدا نماز و روزه‏اش را قبول نمى‏کند تا این که شوهرش راضى شود. (5) فاطمه در خانه‏ى على هرگز دروغ نگفت و خیانت نکرد و هیچگاه از دستوراتش سرپیچى ننمود. على علیه‏السلام مى‏فرماید: به خدا سوگند هرگز کارى نکردم که فاطمه (علیهاالسلام) غضبناک شود. فاطمه هم هیچگاه مرا خشمناک ننمود.  

منبع: مناقب خوارزمى ص 256



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

زینت زنان

روزى رسول خدا (ص) در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: ارزنده‏ترین و گرامیترین زینت براى زنان چیست؟ به گفته انس بن مالک کسى از صحابه نتوانست پاسخ گوید. على (ع) (با وجودى که پاسخ آن را مى‏دانست دوست داشت پاسخ آن را از زبان فاطمه (ع) بشنود) به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و فاطمه زهرا (ع) فرمود: بهترین زینت براى زن آن است که مردان آنان را نبینند و آنان نیز مردان را نبینند».
على (ع) بسوى پیامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (ع) را براى حضرت بیان کرد.
رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (ع) درست گفته چه او پاره تن من است»
 

منبع:مناقب ابن‏مغازلى ص 380- نوادر ص 14



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

شرم از همسر

امام علی روزی همسر و بچه‏هایش را در وضع بسیار اسفناک (گرسنگى) دید، به فاطمه علیهاالسلام گفت: چرا از وضع خود و درد گرسنگى بچه‏هایم مرا آگاه نساخته‏اى؟ فاطمه علیهاالسلام در جواب فرمودند: یا ابالحسن! انى لاستحیى من الهى ان اکلفک ما لاتقدر علیه! یا اباالحسن! من از خدایم شرم و حیا مى‏کنم تو را به کارى بگمارم که قدرت تهیه آن را ندارى.  

منبع:فاطمه الزهراء علیهاالسلام بهجة قلب المصطفى



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

حجاب زهرا

روزى پیامبر (ص) و فاطمه (ع) نشسته بودند که مردى نابینا اجازه ورود خواست قبل از ورود آن مرد، فاطمه (ع) برخاست و خود را پوشانید. پیامبر (ص) به فاطمه فرمود: چرا خود را پوشانیدى آن مرد نابیناست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد: بله پدر ولى من که او را مى‏بینم و هر چند او نابیناست اما بوى مرا استشمام مى‏کند. رسول خدا (ص) فرمود: شهادت مى‏دهم که تو پاره تن من هستى.  

منبع:مناقب ابن‏مغازلى ص 380- نوادر ص 14



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

حمد و ثنا
کلام خود را آغاز می ‏کنم با حمد و سپاس خدائی که به ستایش و فضل و عزت و رفعت از همه کس سزاوارتر است.
خداوند را بر نعمتهایی که عطا فرموده مى‏ستایم، و بر الهامش سپاس مى‏نمایم، و بر نعمتهی گسترده‏ی که ابتداءً عنایت نموده و نعمتهی فراوانی که عطا فرموده و تفضلات پى‏درپی که مرحمت کرده ثنا مى‏گویم.
او را سپاس مى‏گویم با حمدهی بى‏پایانی که از حد شمارش بیرون است، و قدرت بر شکر همه‏ی آنها نیست، و نهایت آنها قابل درک نخواهد بود. نعمتهایی که خداوند بری ازدیاد و دوام آنها ما را دعوت به شکرگزاری نموده، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطیع خود گردانیده، و بری کامل نمودن بخششهایش از آنان حمد و ستایش خود را خواسته، و در کنار آن به طلب چنین نعمتهائی امر فرموده است.
گواهی مى‏دهم که معبودی غیر «اللَّه» نیست. تنها او معبود است و شریکی ندارد. کلمه‏ی است که تأویل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانیت خداست، و آنچه را که عقل به آن پی مى‏برد در اندیشه‏ ها ظاهر نموده است. خداوندی که امکان دیدنش و قدرت توصیف او بری کسی نیست، و به خیال کسی نمى‏گنجد. خداوندی که تمام اشیاء را بدون آنکه چیزی قبل از آنان باشد بوجود آورده، و بى‏آنکه از نمونه ‏هایی بری خلقت پیروی کرده باشد آنان را آفریده است. با قدرتش به آنان وجود داده و با اراده‏ی خود آنان را خلق فرموده، بدون آنکه نیازی به خلقت آنان داشته باشد یا فائده‏ی به او عائد شود.
بلکه علت در خلقت آنست که حِکمت خود را بری ما سوایش معلوم بنماید، و آنان را به إطاعت خود متوجه کند، و قدرت خویش را به منصه‏ی ظهور برساند، و دلالت بر ربوبیتش نماید و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد. همچنین بری دوری آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را در معصیتش قرار داد.

بعثت پیامبر (ص) و مسیر رسالت
و گواهی می ‏دهم که پدرم حضرت محمد بنده و فرستاده‏ی اوست، که خداوند او را قبل از خلقتش اختیار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزید، و پیش از انتخابش نام او را معرفی کرد. این انتخاب هنگامی بود که مردم در مخفیگاه غیب پنهان بودند و در پس پرده‏هی هولناک مستور و به نهایت عدم مقرون بودند.
علت این اختیار آن است که خداوند به سرانجام کارها آگاه و به حوادث روزگار احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است. بری اتمام امر خود او را مبعوث گردانید، و به قصد اجری حکم خود او را برانگیخت، و بری انفاذ مقدرات حتمی خود او را به پیامبری اختیار نمود. آنحضرت مردم را دید که هر گروهی داری دین مخصوص به خود است، و به آتشهی افروخته‏ی خود روی آورده و بُتان خود را پرستش مى‏نمایند، و با آنکه فطرتاً معرفت خدا را دارند ولی منکر او هستند.
آنگاه خداوند متعال به برکت پدرم حضرت محمد صلی اللَّه علیه و آله ظلمت‏ها را به نورانیت مبدل ساخت، و از قلبهإ؛11ّّ قساوت را برطرف نمود، و از دیده‏ها تحیر را زایل کرد، و مطالب مبهم را بری همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهی خود را با هدف هدایت مردم آغاز کرد و آنان را از گمراهی نجات داد، و از لجاجتها آگاهی بخشید، و آنان را به دینی محکم هدایت نمود، و به راه مستقیم فراخواند.
سپس خداوند عزوجل او را با رأفت و رحمت و اختیار به سوی خود خواند تا او را از خستگی این دنیا آسوده گرداند و سنگینی بار ناملایمات را از او بردارد ، و او را در احاطه ‏ی ملائکه ‏ی ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملک جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پیام ‏آور و امین وحی خدا و برگزیده و منتخب از خلق و مرضی او. درود و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد......
آنگاه حضرت زهرا علیهاالسلام متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجران و انصار فرمودند:
شما بندگان خدا پرچم و علم أمر و نهی الهی، و در بردارنده دین و وحی او و پاسداران خدا بر خود هستید، و رساننده‏ی احکام الهی به دیگر امتهایی که در اطراف شمایند مى‏باشید. در بین شما شخصی است که استحقاق زعامت دارد، و او کسی است که قبلاً در مورد اطاعت او متعهد شده
‏اید.

و ما یادگارانی هستیم که خداوند ما را نمایندگان خود بر شما قرار داده، و به همراه ما کتاب ناطق الهی و قرآن صادق و نور تابناک و شعاع درخشنده‏ی است که دلیلهی آن روشن و اسرار آیاتش ظاهر است، و با ما دلیل و برهانی است که ظواهرش متجلی و استماع آن بری مردم همیشگی است (و ملال‏آور نیست).
پیروان او بخاطر آن مورد رشک دیگران هستند، و تبعیت او بشر را به رضوان خدا سوق مى‏دهد، و گوش دادن به آن نجات را بدنبال مى‏آورد. در او است بیان دلیلهی نورانی الهی، و پندهی مکرر خداوند، و واجباتی که تبیین شده و محرماتی که از آن منع گردیده، و احکامی که کافی است و ادله‏ی که روشن است و کلماتی که شفابخش است، و فضائلی که بدان دعوت شده، و اموری که اجازه‏ی انجام آن داده شده، و رحمتی که امید آن می ‏رود، و قوانینی که واجب شده است
.

پس خداوند ایمان را طهارت شما از شرک قرار داد، و نماز را دوری از کبر، و زکات را صفی روح و زیادی در روزی و روزه را تحکیم اخلاص، و حج را بلندی و رفعت دین و احیی سنتها و اعلان شریعت، و عدالت را نظام قلبها و قبولی دین، و اطاعت ما اهل‏بیت را موجب نظام داشتن ملت، و امامت ما را امان از تفرق و جدائی، و جهاد را عزت اسلام ، و صبر را کمکی بر استحقاق اجر، و امر بمعروف را باعث مصلحت عمومی، و نهی از منکر را بری تنزیه دین، و نیکی به والدین را حفظ از نارضایتی، و صله‏ی ارحام را مایه طولانی شدن عمر و کثرت افراد یکدل، و قصاص را حفظ خونها، و وفی به نذر را روزنه‏ی بری بخشش گناهان، و کامل نمودن کیل و وزن را بری حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهی از نوشیدن شراب را دوری از پلیدی، و پرهیز از نسبت ناروا به بانوان عفیفه را مانع از لعنت ، و دوری از دزدی را سبب جلوگیری از اعمال زشت و نخوردن مال یتیم و برنداشتن آن را پناهی از ظلم، و نهی از زنا را حفظ از غضب الهی، و عدالت در احکام را مایه‏ی دلگرمی مردم، و ظلم ننمودن در حکم را بری ترس از حق قرار داده، و بری اخلاص در قبول ربوبیت خود شرک را حرام نموده است.
پس تقوی الهی را در بالاترین درجه پیشه‏ی خود بنمائید، و در حالی از این دنیا بروید که مسلمان باشید، و از فرامین خدا روی برنگردانید، و آنچه امر فرموده اطاعت کنید و از آنچه نهی فرموده خودداری کنید، و پیرو علم باشید و بدان تمسک کنید که فقط بندگان آگاه از خدا مى‏ترسند. پس حمد و ثنی خدائی را بجا آورید که با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمین در جستجوی وسیله‏ی بسوی اویند. و ما آن وسیله‏ی الهی در خلقش هستیم، و ما آل‏رسول خدائیم، و ما مقربان درگاه خدا، و جایگاه قدس او، و حجت غیبی الهی و وارث انبیی اوییم.

بدانید من فاطمه‏ام!
ی مردم بدانید من فاطمه‏ام، و پدرم محمد که فرستاده‏ی پروردگارتان و خاتم پیامبرانتان است. کلام اول و آخر من این است، و در این مطلب اشتباه نمى‏کنم و آنچه که انجام مى‏دهم گزاف نیست و سخن به دروغ نمى‏گویم.  پس با گوشهی شنوا و قلبهی آگاه سخن مرا گوش کنید

بسم اللَّه الرحمن الرحیم، فرستاده
‏ی خدا نزد شما آمد که از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدایت شما بسیار پافشاری داشت و نسبت به مؤمنین با رحمت و رأفت بود.
اگر در حسب و نسب او نظر کنید و او را بشناسید مى‏یابید که در بین تمام زنان او تنها پدر من است، و در بین تمام مردان او تنها برادرِ پسر عموی من (علی علیه‏السلام) است و چه خوب انتسابی است. او رسالت الهی خود را بانجام رسانید و امور باعث عذاب پروردگار را اظهار نمود، و از راه و روش مشرکان روی گرداند ، و از سنت جاهلی آنان اعراض نمود. کمر آنان را در راه رسالتش شکست، و گلوی آنان را فشرد، و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت نمود.
بُتان را شکست و سرهی گردنکشان را به خاک افکند، تا آنکه اجتماع آنان را از هم پاشید و آنان از صحنه پشت نمودند و نور صبح هدایت ظلمت شرک را شکافت و پرده از حق برداشته شد. زعیم دینی گوینده شد، و آتش کفر خاموش گردید، و زبان شیاطین لال شد و پست فطرتان منافق هلاک شدند، و گره‏هی کفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به کلمه‏ی اخلاص تکلم نمودید با عده‏ی از پاکان که عفیف بودند.
شما بر لبه‏ی پرتگاه آتش قرار داشتید که پیامبر الهی شما را نجات داد. شما کسانی بودید که بتان را پرستش مى‏کردید، و قمار بازی مى‏کردید.
چنان خوار بودید که جرعه‏ی هر نوشنده، و شکار هر طمعکار، و همچون آتشگیره‏ی که بردارنده‏ی آن زیاد توقف نمى‏کند بودید  ، و زیر قدمهی دیگران قرار داشتید. آب آشامیدنی شما آب کدر، و خوراک شما پوست دباغی نشده بود. مى‏ترسیدید که مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله کنند.

تا آنکه خداوند تبارک و تعالی به برکت پیامبر حضرت محمد صلی اللَّه علیه و آله شما را بعد از این همه سختیها نجات داد، و بعد از آنکه او گرفتار پهلوانان کفار و گرگان عرب و گردنکشان اهل کتاب گردید، هرگاه که آتشِ جنگ را مى‏افروختند خداوند آن را خاموش مى‏نمود و هر زمان که قدرت پیروان ضلالت ظاهر مى‏شد یا دشمنان مشرک دهان خود را بری از بین بردن شما باز مى‏کردند برادرش علی را بری نابودی آنان به عمق دهانشان مى‏افکند.او هم تا گوشهی آنان را پایمال نمى‏کرد، و آتش آنان را با تیزی شمشیرش خاموش نمى‏نمود باز نمى‏گشت.
او (علی علیه‏السلام) کسی بود که در راه خدا سختی و مشکلات را تحمل مى‏کرد و استقامت از خود نشان مى‏داد، و نزدیکترین اشخاص به پیامبر و آقی اولیی خدا بود. در راه خدا کمر همت بسته بود و دلسوزانه و با جدیت و تلاشِ پیگیر عمل مى‏کرد، و در راه خدا سرزنش ملامت کنندگان تأثیری در او نداشت.
و این در حالی بود که شما در زندگی راحت و در کمال آرامش و امنیت و نشاط بودید، و در رفاه زندگی خوش مى‏گذراندید. غذی لذیذ می ‏خوردید و آب زلال می ‏نوشیدید و انتظار رسیدن بلاها را بر ما داشتید و منتظر شنیدن اخبار آن بودید! و چون جنگی شدت می گرفت خود را کنار مى‏کشیدید، و هنگام کارزار و جنگ فرار می ‏کردید.

 هنگامی که خداوند جایگاه انبیا و منزلگاه برگزیدگانش را بری او اختیار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند کینه و دشمنی ناشی از نفاق شما ظاهر گردید، و پوشش دین کهنه شد و جامه‏ اش مندرس و استخوانش ضعیف گردید، و آن قدرت ضعیف از بین رفت. خشم فروخورده‏ی گمراهان به تکلم درآمد، و گمنام ذلیلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا درآورد، و در عرصه‏ ی شما قدرت‏ نمایی کرد. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را بسوی خود خواند و شما را دعوت نمود و دید که دعوت او را اجابت می نمایید و آماده‏ ی فریب خوردن از او هستید، و چون شما را به قیام بر علیه حق خواند قیام و سرعت قبول شما را یافت، و چون شما را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناک دید. پس شتر دیگران را بری خود علامت‏گذاری نمودید و آن را به آبی که از آن شما نبود حاضر کردید. تمام این قضایا در حالی بود که فاصله‏ ی زیادی نشده و زخم هنوز وسیع بود و جراحت هنوز التیام نیافته و پیامبر هنوز دفن نگردیده بود! (با نیرنگ و دروغ بر مردم جلوه دادید که حضورتان در سقیفه بری دفع فتنه بوده است). به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام کردید ولی بدانید که در فتنه سقوط کردید و جهنم کافران را از هر سو در بر مى‏گیرد.
این کارها از شما بعید بود و چگونه چنین کاری کردید و به کجا بازمی گردید، با اینکه کتاب خدا در بین شماست؟! کتابی که امورش ظاهر و احکامش نورانی و علامتهایش واضح و نواهیش تبیین شده و اوامرش روشن است. به چنین کتاب خدایی پشت نمودید.
وی بر شما! آیا مى‏خواهید از او روی گردانید یا به غیر آنچه که در آن است حکم کنید؟ بد جایگزینی بری ظالمان است، و کسی که غیر اسلام را به عنوان دین برگزیند از او قبول نمى‏شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
سپس درنگ نکردید مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جی گرفتن قلاده‏ی آن که شروع نمودید در برافروختن شعله‏هی فتنه و برانگیختن هیزمهی آن و ندی شیطان مکار را اجابت کردید و شروع به خاموش کردن انوار دینی روشن و بی ‏اعتنایی به سنتهی پیامبر برگزیده نمودید.
به ظاهر طرفداری از دین مى‏نمایید در حالی که در باطن به نفع خود عمل می ‏کنید و نسبت به اهل‏بیت و فرزندانش با حیله و نیرنگ رفتار می ‏کنید ما در مقابل اذیتهی شما صبر می ‏کنیم مانند صبر کسی که با چاقوه ی بزرگ و پهن اعضایش را قطعه قطعه کنند و تیزی نیزه را در بدنش فروبرند!

 شما اکنون معتقدید که ارثی و نصیبی بری ما اهل‏بیت نیست! آیا در پی حکم جاهلیت هستید؟! و چه حکمی بهتر از حکم الهی بری گروهی است که یقین دارند؟ آیا نمى‏دانید؟! البته که همچون آفتاب تابنده بری شما روشن است که من دختر اویم. از شما مسلمانان بعید است! آیا ارث پدرم به‏زور گرفته شود؟
ی پسر ابوقحافه، آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟ مطلبی تعجب‏آور و متحیرکننده آورده ‏اید که از روی جرأت بر قطع رحم رسول‏اللَّه و شکستن پیمان چنین اقدامی کرده‏اید! آیا از روی عمد کتاب خدا را رها کرده و پشت سر خود افکندید؟ آنجا که خداوند تبارک و تعالی مى‏فرماید: «و سلیمان از داود ارث برد» و آنچه حکایت نموده از قضیه‏ی یحیی و زکریا آنجا که مى‏فرماید:
«پروردگارا... فرزندی به من عنایت فرما که از من و از آل‏یعقوب ارث ببرد» و فرموده: «و خویشان میت بعضی بر بعض دیگر در کتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند» و فرموده: «خداوند در رابطه‏ی با اولادتان سفارش مى‏نماید که فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مى‏برند» و فرموده: «اگر میت چیزی بعد از خود باقی بگذارد بری والدین و خویشان به نیکی وصیت نماید، این حقی است که متقین باید آن را انجام دهند». 
گمان نمودید بهره‏ی از ارث بری من نیست و از پدرم ارثی به من نمى‏رسد و بین من و پدرم نسبتی نیست؟! آیا خداوند شما را به آیه‏ی اختصاص داده که پدرم را از آن خارج نموده است؟ یا مى‏گوئید ما اهل دو مذهب هستیم که از یکدیگر ارث نبریم؟! آیا من و پدرم هر دو اهل یک مذهب نیستیم؟! یا اینکه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسرعمویم (علی علیه‏السلام) آگاه ترید؟
اکنون که فدک را نمى‏دهی این مرکب زین و افسار شده‏ ی آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قیامت وبال آن گریبانت را بگیرد. خداوند خوب حکم ‏کننده ‏ی و حضرت محمد صلی الله علیه و آله خوب زعیمی و قیامت خوب وعده‏گاهی است. بعد از مدت کوتاهی پشیمان مى‏شوید، و در روز قیامت اهل باطل زیان مى‏کنند، و زمانی پشیمان می ‏شوید که بری شما نفعی ندارد، و بری هر خبری زمان وقوعی است، و بزودی می فهمید عذاب خوار کننده گریبان چه کسی را می ‏گیرد و چه کسی است که عذاب دائمی بر او نازل می ‏شود.

سپس حضرت نظری به مرقد پدر افکند و بغض گلویش را فشرد و در ضمن ابیاتی از شعر چنین فرمود:
ای پدر! بعد از رحلت تو واقعه‏هی بزرگ و قضایی مشکلی واقع شد، که اگر تو شاهد آن بودی مصیبت برایمان بزرگ نمى‏آمد.
ما همچون زمینی که باران فراوان را از دست دهد تو را از دست دادیم، و قوم تو فاسد گردیدند. پس شاهد آنان باش و غائب مباش. و بری هر اهلی مزیت و برتری بر دیگر نزدیکان نزد خدی متعال است. آن هنگام که تو رفتی و خاک بین ما و تو حایل شد مردمانی کینه ‏های خود را بر ما ظاهر نمودند.
اکنون که تو از بین ما رفته‏ ی و تمام زمین غصب شده مردم با چهره ‏ی گرفته با ما روبرو می ‏شوند و ما خوار شده ‏ایم، و بزودی در روز قیامت باعث ظلم خانواده‏ ی ما می ‏فهمد که به کجا بازمی ‏گردد.
تو همچون ماه چهارده شبه و نوری بودی که از تو کسب نور می ‏شد و کتابی آسمانی از طرف خدای با عزت بر تو نازل می ‏گردید.
و جبرئیل با آوردن آیات الهی با ما انس داشت و با رفتنت درِ تمام خیرها را بستی. شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند که در این بری من بلایی است.
ی کاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى‏شد هنگامی که تو از پیش ما رفتی و تلّی از خاک مانع از تو شد. ما مبتلا به مصیبت از دست رفتن عزیزی شدیم که هیچ محزونی از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن چنین عزیزی مبتلا نشده است.
پس هر اندازه که در این دنیا زندگی کنیم و تا زمانی که چشمهایمان باقی است بری تو با اشکی ریزان گریه می کنیم.
تا روزی که تو زنده بودی {پیامبر}حمایت‏کننده‏ی داشتم و با آسودگی رفت و آمد می ‏نمودم و تو بال من و یاورم بودی، ولی امروز در برابر فردی ذلیل خاضع شده‏ام و از او فاصله می ‏گیرم و به دست خود ستمگران را دور مى‏کنم.
در حالی که قُمری از روی غصه، شبانه روی شاخه ‏ی گریه می ‏کند، من در روز روشن بر مصائبم اشک می ‏ریزم.
ی یادگاران زمان پیامبر، و ی یاوران دین و پناه‏دهندگان اسلام! این چه سستی است در یاری من و چه ضعفی است در کمک به من و چه کوتاهی است درباره‏ی حق من و چه خوابی است که در مورد ظلم به من شما را فراگرفته است؟! آیا پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پدرم نمى‏فرمود: «حُرمت هر کسی را نسبت به فرزندانش باید نگاه داشت»؟ چه زود کار خود را کردید، و عجب زود به کاری که زمانش نرسیده بود اقدام نمودید!
و شما قدرت کمک به آنچه من طلب می ‏کنم و قوت برگرفتن آنچه در پی آن هستم و می خواهم دارید. آیا به راحتی می ‏گویید «محمد رسول خدا از دنیا رفت»؟ بخدا قسم این واقعه ‏ی مهم است که شکافی عظیم و گسیختگی گسترده‏ ی همراه داشت، و التیام‏ دهنده ‏ی آن مفقود بود. با غیبت پیامبر زمین تاریک گردیده، و برگزیدگان الهی محزون گشته ‏اند، و در مصیبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراکنده شدند. با رحلت او امیدها به یأس مبدل شد، و اموال غارت شد و حریم آن حضرت از بین رفت، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فراگرفت و حق از بین رفت.
بخدا قسم رحلت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بلیه ‏ی بسیار بزرگ و مصیبت عظیم است که مصیبتی مثل آن و حادثه ‏ی ناگواری همچون آن در دنیا نخواهد بود و به این مصیبت عظمی کتاب خدا در خانه ‏هایتان و در هر صبح و شام آگاهی داده و به آن در گوشهایتان با ندا و فریاد و خواندن و فهماندن خبر داده است.
و همچنین خبر داده از آنچه که به انبیی الهی و فرستادگان خداوند در گذشته رسیده که حکم‏نهایی و قضا و قدر حتمی است. (آنجا که فرموده:) «و نیست محمد مگر فرستاده‏ ی خدا که قبل از او پیامبران آمده ‏اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود به جاهلیت خود برمى‏گردید و مرتد می ‏شوید؟ کسی که مرتد شود به خداوند ضرری نمی ‏رساند، و خداوند شکر گزاران را پاداش مى‏دهد»
از شما بعید است ی پسران قَیْلَه! آیا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالی که شما حال مرا مى‏بینید و صدی مرا مى‏شنوید و اجتماعتان منسجم است و ندی نصرت‏طلبی من به شما مى‏رسد، و آگاهی بر مظلومیت من همگی شما را فراگرفته است؟!
این در حالی است که شما هم تدارکات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسیله و قدرت و هم اسلحه و وسیله‏ی دفاع دارید. فراخوانی من به شما مى‏رسد ولی پاسخ نمى‏دهید! و فریاد من به شما مى‏رسد ولی به دادخواهی نمى‏آیید!
شما متصفید به این که بر دشمن بدون سپر و زره حمله مى‏کنید و به خیر و صلاح شناخته شده‏اید. و شما کسانی هستید که به عنوان برگزیده‏ی خدا و منتخب او بری ما اهل‏بیت انتخاب شده‏اید. و همان کسانی هستید که با عرب به مبارزه برخاستید و خود را وارد امور سخت کردید و متحمل سختی و زحمت شدید و با امتها به جنگ برخاستید و پهلوانان را بدون سستی دور نمودید.
ما و شما چنان بودیم که شما را امر مى‏کردیم و شما اطاعت مى‏کردید، تا بوسیله‏ی ما بری شما موقعیت پا برجایی بدست آمد، و توسط ما آسیاب اسلام بری شما به گردش درآمد، و برکات روزگار به جریان افتاد، و تکبر شرک به ذلت کشیده شد، و جوشش دروغ ساکن گردید، و آتش جنگ خاموش گشت، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت، و دین در اجتماع شکل گرفت.
بعد از این سوابق، حال بعد از روشن شدن حق به کجا مى‏روید، و بعد از آنکه بیان شده بود، و بعد از اعلان حق کجا آن را پنهان کردید، و چرا بعد از این اقدامات به گذشته‏ی خود رجوع نمودید و بعد از ایمان مشرک شدید، و بعد از شجاعت ترسیدید از گروهی که بعد از پیمان بستنشان سوگندهی خود را شکستند و در دین شما طعنه وارد نمودند.
با امامان کفر جنگ کنید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمى‏باشند، تا شاید از کارهی خود برگردند. آیا با گروهی که سوگندهی خود را نادیده گرفتند و قصد بیرون نمودن رسول الهی را دارند کارزار نمى‏نمایید، و حال آنکه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آیا از آنان هراس دارید؟ خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر مؤمن هستید.
آگاه باشید! بخدا قسم شما را مى‏بینم که به زندگی راحت میل نموده‏اید، و کسی که سزاوار منصب حل و فصل امور است از جایگاهش دور نمودید، و تن به راحتی در داده‏اید، و از جی وسیع به جی تنگ پناه آورده‏اید، و از دین برگشتید و آنچه را که حفظ مى‏کردید دور افکندید، و چیزی را که به آسانی خورده بودید برگرداندید.
اگر شما و تمام کسانی که در زمین هستند کافر شوند خداوند از همه‏ی آنها بى‏نیاز است و خداوند سپاس شده است.
آیا خبر کسانی که قبل از شما از قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامی که بعد از اینان آمدند به شما نرسیده؟ قضایی آنان را جز خدا نمى‏داند که رسولان الهی با بینات به سوی آن اقوام آمدند، ولی آنان دستهی خود را در دهان خود گذارده و گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده‏اید کافریم، و ما در آنچه ما را بسویش مى‏خوانید در شک و تردید هستیم.
من گفتم آنچه گفتم در حالی که مى‏دانم یاری نکردن وجودتان را فراگرفته و بى‏وفائی همچون لباسی بر قلبهی شما پوشیده شده است. ولی این سخنان بخاطر بر لب رسیدن جانم بود، و آه‏هائی بود که بری خاموش نمودن آتش غضبم کشیدم، و سستی تکیه‏گاهم بود و ضعف یقین شما است و اظهار غصه‏ی سینه‏ام است که دیگر نتوانستم آن را مخفی کنم و بری اتمام حجت بود
. پس شتر خلافت را بگیرید و با طناب، رَحْل آن را محکم به شکم آن ببندید، در حالی که کمر آن شتر مجروح شده و استخوانهایش شکسته و پاهایش ضعیف شده و کف پاهایش نازک گردیده و عیب آن همیشه باقی است. به غضب خدی جبار و ننگ ابدی علامت‏گذاری شده، و پیوسته به آتش الهی روشن است. آتشی که بر قلبها اثر مى‏گذارد و در عمودهی کشیده بر آنان ملازم شده است. آنچه انجام مى‏دهید نزد خداوند محفوظ است و به زودی کسانی که ستم کردند مى‏فهمند به کجا مى‏روند.

من دختر پیامبرتان هستم

من دختر کسی هستم که شما را از عذاب شدیدی که در پیش دارید ترسانید. پس همگی درباره‏ی من حیله بکار بندید و به تأخیر نیندازید! شما کار خود را بکنید که ما هم در کار خود هستیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.
پروردگارا بین ما و قوم‏مان به حق حکم کن و تو بهترین حکم‏کننده هستی و به زودی کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست. و بگو عمل کنید که به زودی خدا و رسول و مؤمنین عملِ شما را مى‏بینند و نامه‏ی اعمال هر انسانی را برگردن او آویخته‏ایم. بنابراین هرکس به اندازه‏ی ذره‏ی عمل خیر انجام دهد نتیجه‏اش را مى‏بیند و هرکس ذره‏ی عمل شر انجام دهد نتیجه‏اش را خواهد دید. و گویا کار چنین مقدر شده است.



عطر یاس - ویژه نامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

http://www.sobh.org/Monasebat/Vijename/sal86/86-fateme/zendeginame.asp



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/29 توسط ایران

زندگینامه حضرت زهرا (س)

پنچ سال پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) درست در سال هجرت مسلمانان به کشور حبشه «خدیجه» در شب بازگشت رسول الله(ص) از معراج کودکی را آبستن گشت که ملائک قرنها در انتظار میلادش بودند، زهرا(س) از همان آغاز آرام بخش زخمهای دل مادر بود، به طوریکه قبل از تولد [دررحم] با خدیجه صحبت می کرد. تا اینکه انتظار به پایان رسید و خانه پیامبر (ص) نورانی شد. در همان لحظه جبرئیل بر زمین فرود آمد «یا رسول الله خداوند امر کرده نام کودک را فاطمه بگذارید» مدتی گذشت، زهرای اطهر که هنوز گرمی عشق مادر را آنچنان نچشیده بود, در شعب ابی طالب به سوگ او نشست . از آن روز به بعد فاطمه(س) به جای مادر در مقابل بی حرمتی های مشرکان مکه از همه مراقبت می کرد. تا مدتی بعد در سال 13 بعثت «صدیقه مرضیه(س)» (1) به همراه «فاطمه بنت اسد» و «فاطمه بنت زبیده» به سرپرستی جوان دلاور بنی هاشم علی بن ابیطالب (ع) پس از همه به یثرب مهاجرت کرد . اینک زهرا(س) دختری با کمال گشته که به نقل از عایشه شبیه ترین افراد به پیامبر (ص) از نظر اخلاق و سیما بود، و مردمان مدینه همانند ابوبکر، عمر و... خواستار او شده بودند. اما رسول الله (ص) خواهش آنان را با این کلام رد کرد «منتظر قضای الهی هستم» سرانجام پس از درخواست علی(ع) ، جبرئیل دستور خداوند را مبنی بر ازدواج کوثر ولایت و امیر مؤمنان (ع) به پیامبر داد. این شادی نیز دیری نپائید، و چشمان ام ابیها(2) در غم از دست دادن پدر گریان گشت، اما شاد بود، از اینکه در آینده ای نزدیک به پدر می پیوندد. پس از رحلت خاتم الانبیاء مردم مدینه سخن رسول خدا (ص) را در غدیر خم به فراموشی سپردند، و امام زمان خود، علی بن ابیطالب (ع) را خانه نشین کردند، و برای زیر پا گذاشتن حرمت فاطمه فدک را نیز از او گرفتند. بانوی نمونه اسلام در سال 11 هجرت پس از اینکه کارگزاران حکومت او را میان در و دیوار قرار داده ، خانه اش را آتش زده و کودک نازنینش را قبل از تولد به شهادت رساندند. در بستر بیماری افتاد و در روز سوم جمادی الاخر(3) در مقابل چشمان گریان فرزندانش به همراه ملائکی که به استقبال آمده بودند، به آسمان پیوست، و شهادت را سرلوحه زندگی فرزندانش نمود. مزار پاک او از دیدگان پنهان است.
1- یکی از القاب حضرت فاطمه زهرا(س)
2- یکی از القاب حضرت فاطمه زهر(س)
3- روایتهای دیگر عبارتند از :13 ربیع الاخر- بیستم جمادی الاخر

منبع : سایت صبح



تسبیحات حضرت زهرا(س) موقع خواب و بعد از نماز آیا با هم فرق دارد؟ (ظاهرأ ترتیبش متفاوت است) چرا؟

پاسخ : درباره علت اختلاف تسبیحات فاطمه زهرا(س) در تقدیم و تأخیر تسبیح، و تحمید و تکبیر گفتن است که روایات در این زمینه به چند دسته تقسیم مى‏شود:
      1ـ دسته اول؛ روایاتى است که مى‏گویند الله اکبر 34 مرتبه و الحمدلله 33 مرتبه و سبحان الله 33 مرتبه (در این زمینه چهار روایت وجود دارد)؛
      2ـ دسته دوم؛ روایتى است که مى‏گوید هنگام خواب 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله و 34 مرتبه الله اکبر (در این زمینه فقط یک روایت ذکر شده است)؛
      3ـ دسته سوم؛ روایتى که مى‏گوید الله اکبر 34 مرتبه و سبحان الله 33 مرتبه و الحمدلله 33 (در این زمینه 2 روایت ذکر شده و ذکر هنگام خواب را بیان مى‏کند).
      بنابراین چون روایات دسته اول بیشتر و بعضى از روایات آن نیز صحیح است و نیز مطابق عمل و سیره اصحاب و اکثر علما مى‏باشد؛ علما به روایات دسته اول فتوا داده‏اند و فرقى بین تسبیح فاطمه زهرا(س) بعد از نماز یا هنگام خواب نگذاشته‏اند؛ برخى از علما که در اقلیت قرار دارند به خاطر احتیاط که عمل به این دو روایت هم شده باشد، گفته‏اند: هنگام خواب الله اکبر 34 مرتبه و سبحان‏الله 33 مرتبه و الحمدلله 33 مرتبه بهتر است.
      براى آگاهى بیشتر ر.ک:
      1ـ وسائل الشیعه، ج 2، ص 1024 به بعد.
      2ـ مفتاح الفلاح شیخ بهائى، باب پنجم، ص 333.



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 86/11/16 توسط ایران

وابسته به مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت (ع) می باشد و دارای زندگینام? حضرت - جایگاه زن - خطبه ها و سخنان حضرت - ادعیه - کتابشناسی و . . . می باشد.

 http://www.yazahra.net/far/



<   <<   6   7   8   9   10      >
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 143
بازدید دیروز: 93
کل بازدیدها: 7538749

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]