آیت الله امجد:
هر قدر خدا را بیشتر اطاعت کنیم ، محبت اهلبیت علیهم السلام در دل مان زیادتر می شود. اما با معصیت ، این محبت کم می شود!
جواهر معنوی ، ج1، ص 24
امام حسین علیه السلام - معارف اسلامی |
||
...
|
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: هر قدر خدا را بیشتر اطاعت کنیم ، محبت اهلبیت علیهم السلام در دل مان زیادتر می شود. اما با معصیت ، این محبت کم می شود! جواهر معنوی ، ج1، ص 24 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: منبر باید عوام فهم و خواص پذیر باشد، نه عوام پذیر که نتیجه اش خواص گریزی است! جواهر معنوی ، ج1، ص 23 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: بزرگترین عبادت ، همین مجالس عزاداری است و الا شیطان هم شش هزار سال عبادت کرد! جواهر معنوی، ج 1،ص 110 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: درشت ها از عهده خودشان بر نیامدند، ما چه؟ جواهر معنوی، ج 1،ص 103 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: اگر یک مارکسیست هم امام حسین عیلیه السلام را دوست داشته باشد، آتش او را نمی سوزاند. جز محبت اهلبیت علیهم السلام خبری نیست. جواهر معنوی،ج1، ص 97 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | آیت الله امجد: اگر عشق امام حسین علیه السلام بیاید، اخلاق و احکام و همه چیز می آید. جوهر معنوی،ج1،ص87 نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/9/30
توسط ایران
نظرات ( ) | متن استفتاء: پاسخ استفتاء: http://www.rahpouyan.com/news/news_item.asp?NewsID=429 نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/9/29
توسط ایران
نظرات ( ) | نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/9/29
توسط ایران
نظرات ( ) | نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/9/29
توسط ایران
نظرات ( ) | مقبل که مداح حضرت اباعبدالله الحسین(ع)است میگوید: در خواب دیدم که مشرف شدهام به صحن و سرای امام حسین(ع.) اما یک عده خادمهایی که لباس سفید مخصوص دارند، مامور انتظاماتند. من آمدم درب حرم اباعبدالله حسین(ع) دیدم یکی از آن خدام دست مرا گرفت و گفت: مقبل صبر کن. گفتم:آقا این در خانه حسین است “هرکه خواهی گو بیا و گو برو” چرا دستم را گرفتی؟ من عاشق حسینم، میخواهم بروم به زیارت قبرش. یک نگاهی به من کرد و گفت: مقبل، آرام بگیر. حرم را خلوت کردهاند، مادرش فاطمه زهرا به زیارت قبرش آمده است. مقبل میگوید: من این حرف را که شنیدم برگشتم داخل صحن، دیدم در دهلیز وسط صحن یک مجلسی است، یک گروه باوقار، یک عده مردم نورانی نشستهاند. من هم همان دم در نشستم. طولی نکشید دیدم یک شخصیتی که او خورشید است و دیگران ستاره وارد شد. زیر بغلهایش را گرفتند، قامتش خمیده، لباس سیاه تنش، همه بلند شدند، او را صدر مجلس جا دادند. سوال کردم این آقا کیست؟ گفتند: خاتم انبیاست. گفتم اینهایی که نشستهاند چه کسانی هستند:گفتند: آدم صفی، ابراهیم خلیل، موسی، نوح شیخالانبیا و عیسی مسیح. گفتم که این مجلس، مجلس انبیاست. دیدم همه سرسلامتی دادند. کشتی شکست خورده طوفان کربلا همه گریه کردند. پیغمبر رو کرد به انبیا و فرمود: دیدید حسینم را لب تشنه کشتند. آبش ندادند. محتشم خیال کرد دیگر بس است و ساکت شد. یک وقت پیغمبر فرمود محتشم بخوان. روضه بخوان، دلهای ما عقده دارد. این کشته فتاده به هامون حسین توست یک وقت دیدم ملائکه دویدند. گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت. مقبل میگوید: دل من شکست. با خودم گفتم من هم مداح حسینم. چرا پیغمبر به من هیچ نفرمودند، اما به محتشم عبا دادند. نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت یک وقت دویدند و گفتند:ای مقبل بس است، زهرا روی قبر حسین غش کرد. اشکهای همیشه جاری در مقتل حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، ص 22 به نقل از گفتار وعاظ، ج4 |
بازدید دیروز: 151 کل بازدیدها: 7526897 |
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |