سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوک های بامزه - 12 - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/22 توسط ایران

ازدواج مجدد:

زن : عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می کنی ؟
مرد : عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران می کنه !
زن : آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد : البته که نه عزیزم!
زن : مگه دوست نداری متاهل باشی ؟
مرد : معلومه که دوست دارم!
زن : پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
مرد : خیلی خب! ازدواج می کنم!
زن (با لحن رنجیده) : پس ازدواج می کنی ؟
مرد : بله !
زن (بعد از مدتی سکوت) : آیا باهاش توی همین خونه زندگی می کنی ؟
مرد : خب بله ! فکر کنم همین کار رو بکنم !
زن (با ناراحتی) : بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه ؟
مرد : اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی) : واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به دیوار می زنی !
مرد : بله ! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه) : پس اینطور... حتما“ بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه !
مرد : البته که نه عزیزم ! چون اون چپ دسته !!!

2 نفر
یکی داشته خاطره تعریف می کرده میگه ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!!

سوال
یه روز یه أقای البرادعی (رییس أژانس انرژی اتمی)میگن:ببخشید شما دکترید دیگه؟ میگه:بله میگن: پس چرا تو أژانس کار مکنی؟

پنکه
یکی به پسرش بهش میگه بابا پنکه سقفیمون سوخته باباش میگه وقتی 15 نفر زیرش میخوابن میخوای نسوزه


  آبادانی
یه باربه یه آبادانی و اصفهانی وتهرانی می گن که کی ماهی بزرگ گرفته.اصفهانی میگه من ماهی 18 متری گرفتم. تهرانی میگه19متری.آبادانی میگه10متری.بهش میگن اینکه از همه کوچیکه.میگه:ولک چشاش اینقدره......

میدان
یکی دور میدان هی دور میزنه ازش میپرسندچرا این کار را میکنی میگه تقصیر من نیست راهنمام گیر کرده 
 
کچل
از یک کچله می پرسند چرا مو نداری:گفت سرم به مو حساسیت داره

 اشتها
از ملا پرسیدند: تو اشتها داری ؟ ملا گفت: من بیچاره توی دنیا فقط همین یه چیز را دارم!!! 
 
پوست روباه
خانمی از شوهرش گله داشت که پوست روباهی که سال گذشته خریداری کرده اند، کهنه شده . خانم گفت: به نظرم می خوای من این پوست روباه را تا آخر عمر داشته باشم!شوهر گفت: چه اشکال داره؟ خود روباه هم این پوست را تا آخر عمر خود به تن داشت!!!!

 قلب سگ
قلب سگی را به جوانی پیوند زدند . پس از مدتی دکترازاو پرسید: شما ناراحتی خاصی ندارید؟ جوان گفت: خیر فقط تنها ناراحتی من این است که به هر درخت یا تیر برق که می رسم، یک پایم ناخود آگاه بالا می رود.!!

 خسیس
مردی خسیس یک خوشه انگور را به خانه برد و به زن و فرزندانش هرکدام یک دانه داد. بچه ها گفتند: بابا جان چرا یک دانه؟ مرد جواب داد: عزیزانم ! بقیه اش هم همین مزه را می دهد!!!


 جراح تازه کار
جراح وقتی از اتاق عمل خارج شد، رئیس بیمارستان ازش پرسید: امیدوارم که عمل موفقی را انجام داده باشید.. جراح تازه کار با دستپاچگی گفت: چی فرمودین؟ عمل؟ مگه اونو برای تشریح اینجا نیاورده بودین؟!!!

 ضعف چشم
مردی برای معاینه چشم پیش دکتر رفت . دکتر از فواصل مختلف تابلوی تست بینایی را باو نشان داد ولی فایده ای نداشت. دکتر اشیا مختلف را به او نشان داد ولی باز هم بیمار موفق به دیدن آنها نشد. دکتر باعصبانیت سینی گرد بسیار بزرگی را از فاصله یک قدمی به او نشان داد و پرسید: این چیه؟ بیمار گفت: اختیار دارین آقای دکتر.دیگه این سکه ی دو زاری را در آنطرف اتاق می توانم ببینم.!!!

 بخیل
ملا نصر الدین به دوست بخیلی رسید و گفت: چرا مرا تا حالا به خانه خود دعوت نکردی؟ دوست بخیل گفت: آخه از اشتهای تو خبر دارم.تو هنوز لقمه اول را نخورده ای ، لقمه دوم را برمیداری و مرا بیچاره میکنی. ملا گفت: تو مرا دعوت کن، من قول میدهم وسط هر لقمه دو رکعت نماز بخوانم!!!

 کم اشتها
پزشک به بیمارش گفت: شما ضعیف شده اید و برای تقویت باید هر روز کباب و ماهی و مرغ و امثال این ها میل کنید. بیمار گفت: اینها که فرمودید، باید قبل از غذا بخورم یا بعد از غذا؟

 خواستگاری
جلسه خواستگاری بعد از نیم ساعت سکوت(قابل توجه خیلی‌ها) مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟ خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟ ...مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه خانواده عروس : پس داماد سیگاریه....!؟ ..مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟ مادر داماد : الکلی که نه... والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره خانواده عروس:اٍ ... پس اقا داماد قمارباز هم هستن!!!؟ مادر داماد: قمار باز؟!! ... نه آخه بچم از وفتی رفت زندان یاد گرفته وگرنه بلد نبود ... خانواده عروس : پس زندان هم رفتن؟! اخه گفتن معتاده بعد گرفتنش ! راستی عروس گلم پس چرا نمیاد؟؟

 از لهجه
ممدکله خر می ره بقالی و میگه: ببخشین بیزحمت یه کیلو پنیر بدین. فروشنده می گه: شما ممدکله خر ین؟ میگه: از کجا فهمیدی؟ طرف میگه: از لهجه. ممدکله خر با خودش میگه: من باید این لهجه را درست کنم. میره 10 سال دور دنیا و وقتی بر میگرده، می ره توی همون مغازه و می گه: نیم کیلو پنیر بدین.یارو میگه: شما همون ممدکله خر ین؟  می گه: از کجا فهمیدین؟ یارو میگه: آخه اینجا 5 ساله که بانک شده!!!


   ای بابا


ممدکله خر سربازیش تموم می شه . وقتی کارت پایان خدمتش رو میگیره، نگاه می کنه و میگه: ای بابا .من که از اینا چهار تا دارم!!!


 220


ممدکله خر دو تا دزد میگیره، زنگ می زنه 220!!!


 خواب:

زنه به شوهرش تو سینما میگه: نگاه کن این بغل دستی من خوابیده. مرده میگه: خُب به درک حالا چرا من را بیدار میکنی !؟



.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 765
کل بازدیدها: 7535730

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]