اولی: طولانی ترین شب سال کدومه؟ دومی:شب امتحان!
یه روز یه نفر میره زیر دوش و می گه: قربون خدا برم که آب رو هم برامون چرخ کرده میفرسته!
زین پس به جای واژه ی غریب و نامانوس "کدوتنبل" از واژه ی "گلابی خانواده" استفاده کنید.
زین پس به جای کلمه ی غریب و نامانوس "چاقو" از کلمه ی بچه اره استفاده کنید. زیرا هنوز کوچک است و دندانهایش در نیامده.
دیوانه اولی: ببینم، مگه تو کری که جواب سلام منو نمیدی؟! دیوانه دومی: نه. اون احمد داداشمه که کره، من لالم!
یک روز گرگه میره دم در خونه شنگول و منگول و میگه: منم منم مادرتون - غذا آوردم براتون!همان موقع به مرده داد میزنه می گه: باباجون اینا ? ساله از اینجا رفتند.هی نیا در بزن!
به یکی میگن چند تا بچه داری؟ میگه: 2 تا . میپرسن: کدومش بزرگتره؟ میگه: خب اولیش!
یه روز یکی میره ساندویچ فروشی. میگه: آقا یک ککتل بده، فقط بیزحمت توش گوجه نگذار. گارسونه میگه: آقا امروز اصلا گوجه نداریم، میخوای خیارشور نگذارم؟!
یه روز یه بچه هه داشته گریه میکرده. مادر بزرگش ازش میپرسه: عزیزم چرا گریه میکنی؟ میگه: آخه من 1000 تومن گم کرده ام. مادربزرگه میگه: عزیزم، این که گریه نداره! بیا،اینم 1000 تومن. بچه هه دوباره میزنه زیر گریه و میگه: کاشکی 2000 تومن گم کرده بودم!
معلم: برای قطع جریان برق باید چی کار کنیم؟ شاگرد: باید قبض برق رو پرداخت نکنیم.
در جایی یه انتخابات شد و کاندیدی پشت تریبون گفت: آقایون، چیزی که لازمه ی جامعه ی کنونی ماست رهایی از سوسیالیسم ، امپریالیسم، کمونیسم ، فاشیسم،رادیکالیسم و.... است. در این لحظه پیرمردی گفت : آقای کاندیدا لطفا یک فکری هم برای رماتیسم من بکنید!
یکی از مرحله پرت شد دست و پاش شکست.
یه روز یه متخصص کامپیوتر میافته تو رودخونه، فریاد میزنه: F1 F1!
یه روز یکی با برو بچهها میره کافی شاپ . اولی محکم میزنه رو میز و میگه یه: کوکاکولا! دومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پارسی کولا! سومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پپسی کولا! آقاهه هم برای اینکه کم نیاره محکم میزنه رو میز و میگه: یه دراکولا!
معلم: حسنی بگو ببینم قوی ترین رسانه در انتشار اخبار کدام است؟حسنی:آقا اجازه ، خاله زری. معلم: یعنی چه؟ حسنی: بابام میگه اگر خبری را به خاله زری برسانی در کوتاه ترین مدت و کمترین هزینه و با بالاترین دقت در سراسر دنیا پخش خواهد شد.
یه روز داشتن یه شهری رو گلباران میکردهن، 76 نفر تلفات میده. چرا؟ چون گل ها رو با گلدون میانداختند!
یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده!
یه روز یه سوزنه میره بدنسازی، میشه جوالدوز !
یه روز یکی از طبقه آخر یه ساختمون میافته پایین، مردم جمع میشن و میگن: چی شده؟ یارو جواب میده: والله منم تازه رسیدهم!
یه روز چند نفر داشتند یه گربه رو پاسکاری میکردند، یکی میرسه میگه: بابا، این زبون بسته رو ول کنین؛ با توپ به هم پاس بدین! میگن: نمیشه، آخه داریم از همدیگه پیشی میگیریم!
از یه نفر میپرسن: چرا قرصهات رو به موقع نمی خوری؟ میگه: میخوام میکروبها رو غافلگیر کنم!