سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوک های بامزه -2 - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/2/1 توسط ایران

یه نفر رفته بود شکار، از دور یک شیر میبینه،نشونه میگیره میزنه...تیرش خطا میره و میخوره به دم شیره.....شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفش، یارو زود میره بالای درخت، میبینه یه نفر اون پایین ایستاده، بهش میگه:بابا بیا بالا، الان میاد می‎خورتت. میگه: برو بابا! مگه من زدم؟

خانمی بچه به بغل در پارک شهر برای آقایی دردل میکرد که دیروز راننده اتوبوس بمن گفت بچه شما زشترین و بد ترکیب ترین موجودات عالم است. از دیروز تا حالا می خواهم بروم به اداره اتوبوس رانی و از او شکایت کنم.

یک آقایی کنار خانم نشسته بود،گفت:حتما اینکار را بکنید.اتفاقا اداره اتوبوسرانی همین نزدیکیهای است، همین حالا بروید و شکایت کنید. تا شما برگردید من مواظب این میمون کوچولو هستم!

فردی به مسابقه بیست سوالی رفت. - جانداره؟ – بله مری هم داره؟ - بله. جاندارمریه؟

از یه نفر میپرسن: به نظر شما اگه آمریکا افغانستان و عربستان رو بگیره،

به کره و چین هم حمله کنه تکلیف ایران چی میشه؟ یه نفر میگه: ایران میره جام جهانی!!!

یه نفر سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‎ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم

به یکی میگن: با بید جمله بساز. میگه: در خانه ما یک بید بید! میگن: اون بید نیست، بوده. میگه: آهان باشه، در خانه ما یک بود بید!!!

خانمی به خانمی دیگر: میدونی فرق حوا با زنهای دیگرچی بود؟ اون شوهرش آدم بود!

یه بار هزار پا با دوست ش قرار ملاقات داشت. پس از ساعتی تاخیر میره سر قرار. دوستش میگه تا حالا کجابودی ، من یک ساعته که منتظرم. هزار پا میگه: خوب داشتم کفشها مو می بستم ، یه خورده دیر شد.




.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 51
بازدید دیروز: 765
کل بازدیدها: 7535714

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]