بسم رب الشهید
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی سیاهی چادرم،
دل مردهایی که چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را میزند.
نمیدانید چقدر لذتبخش است وقتی وارد مغازهی میشوم و میپرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟
و فروشنده جوابم را نمیدهد؛ دوباره میپرسم: آقا! اینا چنده؟
فروشنده که محو موهی مشکرده زن دیگری است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمیبیند.
باز هم سؤالم بیجواب میماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون میآیم.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی مردهایی که به خیابان میآیند تا لذت ببرند،
ذرهی به تو محل نمیگذارند. نمیدانید؛
واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی شاد و سرخوش، در خیابان قدم میزنید؛
در حالی که دغدغه این را ندارید که شاید گوشهی از زیباییهاتان، پاک شده باشد
و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیکترین محل امن برسانید
تا هر چه زودتر، زیبایی خود را کنترل کنید؛
زیبایی از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان و دانشگاه و... راه میروید
و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد
وقتی جولانگاه نظرهی ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهیگیری شیطان
بری به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید
چه لذتی دارد وقتی میبینی که میتوانی اطاعت خدایت را بکنی؛ نه هوایت را.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه میروید؛
در حالی که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
نمیدانید؛ واقعاً نمیدانید
چه لذتی دارد این حجاب! خدایا! لذتم مدام باد.