بسم الله الرحمن الرحیمچه باید بکنیم در ابتلائات داخلیّه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا مىشویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بىسرپرست ماندیم؟اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمىکردیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح مىکردیم به این بلاها مبتلا نمىشدیم.حضرت نبىّاکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«نگویم به شما، أَلا اُخْبِرُکُمْ بِدائِکُمْ وَدَوائِکُمْ؟ دائُکُمُ الذُّنُوبُ، وَ دَوائُکُمُ الْإِسْتِغْفارُ»(7) ما مىخواهیم هر چه دلمان مىخواهد بکنیم امّا دیگران، حق ندارند، به ما اسائهاى بکنند; ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به مااسائهاىبکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافى است، خدا هادى است، ما خودمان را نمىخواهیم درست بکنیم، اما از کسى هم نمىخواهیم آزار ببینیم. آنهائى که طبعشان آزار است، کار خودشان را مىکنند، جز اینکه یک کافى و یک حافظ جلوگیرى بکند.ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه مىرفتیم، چه کسى امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مىکشت، چه کسى حسین بن على(علیه السلام) را مىکشت، چه کسى همین را که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلولالیدین کرد.ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح مىشوند.
ما مىخواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم اما کسى به ما حق ندارد دروغ بگوید; ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.بابا با خدا بساز، کار را درست مىکند. چرا در خلوت و جلوت دلت هر چه مىخواهد، مىکنى، مگر نمىفرماید:
(وَمَنْ یَتَّقِالله یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحتَسِب، و مَن یَتَوکَّل عَلَىالله فَهُوَ حَسْبُه، إنَّ اللهَ بالغُ أَمْرِه، قَدْ جَعَلَاللهُ لِکُلّ شَئ قَدْراً)(8)آیا مىشود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئى و کلّى، در امور داخله و در امور خارجیّه; پس هیچ چارهاى از بلیّات دنیویّه و اخرویّه، داخلیّه و خارجیّه نیست الاّ خدایى بودن و با خدا بودن و با خدائیها معیّت داشتن و تبعیّت داشتن.اما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم گرگهاى داخل و خارج بلافاصله ما را مىخورند.یما اگر خداترس بودیم، از ما مىترسیدند کسانى که اص نمىشناسند ما کى هستیم چه کاره هستیم; مىترسند کارى بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
عرض کردند به سیّدالشهداء(علیه السلام) که اگر اذن بدهى همین حالا، هیچجا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک مىکنیم دشمنها را این را جنّ گفتند; فرمود:
«والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است ـ این کسى است که اسم اعظم بلد است ـ لکن اگر من کشته نشوم، با چى امتحان مىشوند این مردمى که اینجورند».اینجا دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، مابین خودتان و خدایتان عایقى، مانعى، پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط انبیاء و اوصیاء خدا اصلاح مىکند مابین شما و خلق.حالا واقع شدیم، کار را به جایى رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» جلوتر از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره»، کار را به اینجا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم، همه این کارها را دیدهایم که کار ماست این کار و الاّ چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیرمسلمانها دشمنى نکنند با مسلمانها. چرا اینجور است؟همه را مىبینیم کار ماست، از کار خودمان باید توبه کنیم یا یتوبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد براى ما فع، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم.
حالا که این کارها را کردهایم، باید توبه بکنیم، باید تضّرع کنیم، با آن باب عالى و باب اعلى باید به سوى او برویم ما را نجات بدهد اوّل از شرّ خودمان و داخله خودمان، بعدها از شرّ خارجیها «أَعْدى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبیْکَ(9)» این شهوات، این غضبهاى بیجا، این شهوات بیجا، همهاش جنود شیاطیناند، جنود کفّارند اینها، که در داخله خودِ آدم هستند. بالأخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان مىدانیم دوایش استغفار است، آیا استغفار مىکنیم؟چارهاى نیست از اینکه باید به سوى خدا برویم، اگر به سوى خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقّتاً رفع مىشود، دائماً رفع نمىشود.باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنى نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و مىآید تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمىشود، امروز تا فردا، تا پس فردا این که کار کار نشد که.تا رابطه ما با ولّى امر، امام زمان صلوات الله علیه قوى نشود، آیا کار ما درست مىشود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهائى که هستیم فرض کنید اینجا جمع شدیم و الّا خب خیلىها با ما موافق هستند در عقاید و همه خواستهها و غیر اینها، آیا مىشود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟ آیا تا در عالم «راشى» و «مرتشى» هست کار تمام مىشود؟ از خودشان، «خوارزمى» نوشته است یک نفر از روساء قشون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در «صفّین» رسید به دم خیمه یمعاویةبن ابى سفیان لعنةالله، به طورى که کشتنـ فض از گرفتن معاویه ـ پیش او آب خوردن بود و در این نقل هیچ اسمى از آن قضّیه آن طرفى که «مالک اشتر» در آن جبهه و آنجاست، نمىآورد.
در همین حال معاویه فرستاد براى این رئیس، کارت را تمام کردى، اعتراف کردیم به اینکه غالب شدى «ظفرتَ و نصبتَ» کار تمام شد، امابه تو بگویم، اگر عقب نشینى کردى «خراسان» مال توست میل خودت هست،«خراسان» را مىخواهى، یا مىخواهى جلوتر بیائى و ما را از بین ببرى؟ همین، گفتم به شما اگر عقب نشینى کردى بعد از اینکه کار تمام شده و ما اعتراف داریم، «خراسان» دیگر مال توست.این بدبخت شقى عقب نشینى کرد با آن قوّت و قدرت و غلبهاى که آن ساعت پیدا کرد، «خراسان» را مىخواست، مثل عمر بن سعدکه«رى» را مىخواست، بالأخره و کار شد آن جورى که شد با «مالک» و اینها تا آخرش که همه مىدانیم از خسران دنیا و آخرتآن بدبخت شقى اینجا فروخت این را به دنیاى خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ چیزنرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنّم، هم فقد «خراسان» مثل عمر بن سعد.
آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، مىتوانیم جامعه را اصلاح بکنیم تو اگر خودت را اصلاح نکنى در آخر کار، کار خودت را مىکنى، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش مىگوید فلان قدر که خواب ندیده باشى.آیا مىشود بدون اصلاح خود کارمان را تمام بکنیم؟اینهائى که با رشوهها سر و کار دارندکه هیچ کسى اطّلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست، مرتشى است یا مرتشى نیست;پس معلوم مىشود که ما نمىخواهیم، با اینکه نمىخواهیم مىخواهیم این راه را برویم.مملکتى در آن، جاسوس یا رشوه خوار فرقى نمىکند، رشوهخوار رشوه ده رشوهگیر واسطه باشدآیا ممکن است کسى بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر مىکنیم چه اگر نمىرفتیم آن کار نمىشد.بالأخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الاّ مگر در «ایران» رشوه نخورد؟آیا ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفى کمال» مگر «ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفّار؟ آن یکى در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو مىدهیم، آنها را مىبریم بیرون؟ هر چه مىخواهیم گوش بکن کار ما همین است آیا آنها از جهنّم آمده بودند ما از بهشت؟ ما هم از خودمانهم باید بترسیم. حالا الحمدللّه پیش نیامده چنین قضیّهاى که بما بگویند یک چیزى که خواب نمىبینى به تو مىدهیم بعد هم بلدند چه جورى بگیرند از دست ما به چند برابر.
بالأخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کارى پیش بردیابراى جامعهمان کارى بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خدا حافظى مىکنیم با هم در وقت وقتش.بالأخره حالا چه کار باید بکنیم همان کارى که گفتیم از اصلاح نمىشود دست برداشت.خیلى خوب، حالا اصلاح فعلى ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایى را که ما مىدانیم در داخل یا در خارج انجام مىدهیم; با خارجیها ارتباط پیدا مىکنیم، ارتباطى که بر لَهِ آنها است; نه ارتباطى که بر لَهِ ما باشد; و الاّ با این «قرآن» واضح با این اشباهِ «قرآن»، «صحیفه سجّادیه»، «نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق مىکرد حرف ما را، با ما مىشد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدائى به یک عدّه وحوش، حیوانات، درندهها، دراز مىکنیم، میل داریم به ما قرض بدهند.
فلهذااین کارها کارهایى است که خودمان کردیم تدبیرى نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایى بکنند.بالأخره آیا نمىتوانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، بلى نمىتوانیم.بالأخره باید خودمان را اصلاح کنیم،آیااین مقدار، نمىتوانیم بگوئیم باباآن شخصى که فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانى بوده، فلان شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشاء کرده، فلانى است فلان جا ضبط کرده کلامش را بشناسید کسانى را که این کارها را مىکنند; بشناسید، همینحالا بشناسید فردا نگوئید نه نمىشناختیم، نمىدانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کارى بگوئیم نه که ما که خبرى نداشتیم ما که نمىدانستیم چه اشخاصى بودهاند، چه چیزى بوده است چه نبوده است، چه کسى گفته بوده.
بالأخره باید به همدیگر معّرفى بکنیم که فلانى رفیق است، فلانى بالفعل رفیق است امّا تا کى؟ معلوم نیست، خدا مىداند تا چه باشد تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را نفسانیّت ما را ابقا کند. بالأخره همین معرّفى کردن به طورى که دیگر فردا کسى نگوید اینکه نه یک اشاعاتى بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائى که آمدند الان فلان مطلب را پیشنهاد کردهاند توى آنها فلان و فلان است، آن سابقهاش آن جور است.بابا بترس براى دین، بترس براى خدا، افسار خودت را نده به یکسى که نمىشناسى او را معیّت نکن، کام دور خودت را حفظ کن.یک آقائى (خرّم آبادى بود) گفت که یک کسى در بازار تهران نزدش آمد که آقا این ـ مثلا ده تومانى را ـ خورد کن.گفت:
من کیفم را در آوردم دیدم فقط ده تومان دارم; گفتم:
ببین آقا من توى کیفم همهاش ده تومانى است من خورد ندارم به شما بدهم این آقا مىگفت جلوى چشم من که خودم مىدیدم این شخصجورى پولهاى مرا از توى کیف من در آورد و رفت که من متحیّر ماندم که اینشخص چه جورى پولها را برد آیا سحر کرد؟ چه جورى برد؟ نفهمیدم.حالا ما این همه قضایا را مىبینیم باز هم نمىترسیم از کسى! آیا توکّل ما بر خدا زیاد است یا قوّت ایمان ما زیاد است!! آرى کسى نمىتواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت مىکنند نه از دشمنهاى شما.
بالأخره، باید همین کارها را بکنیمتا در بین خودمان اختلاطى نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.این یک مطلب، دوّم آنکهدر خلوتمان با خدا، تضرّعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصا دعاى شریف «عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفاء(10)» را بخوانیم; از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را; با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند، اگر نرساند دور نرویم از کنار او، از رضاى او دور نرویم او مىبیند، او مىداند حرفهائى که ما به همدیگر مىزنیم او عَیْنُ اللّهِ النّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ الْواعِیَة(11) است و جلوتر از ماها مىشنود حرف ما را; بلکه خودمان که حرف مىزنیم این صدا از لب مىآید به طرف گوش، فاصلهاى دارد او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را مىشنود، از خودمان، کلام خودمان را; آن وقت آیا ما مىتوانیم کارى بکنیم که او نفهمد؟ مىتوانیم کارى بکنیم که او نداند؟ نقل کردهاند:
دو نفر بودائى بودند که در دینشان نکاحى و سفاحى هست، دو نفر با هم مواعده فحشا کردند; گفتند:
باید یک مکان خلوتى پیدا بکنیم که انجام بدهیم. یک خانه خلوتى پیدا کردند به طورى که کسى نمىتوانست داخل این خانه بشود.گفتند:
در این خانه هم یک اطاقى باید پیدا بکنیم که فرضاً اگر کسى داخل این خانه شد، داخل آن اتاق نمىشود و نمىتواند بشودبالأخره پیدا کردند اتاق مقفّل، که اگر کسى بتواند داخل خانه بشود، نمىتواند داخل اتاق بشود، خیلى خوب داخل اتاق یشدند، حالا دیگر هیچگونه مانعى نیست در خانه فض از اتاق، محجّة البیضاء نقل کرده، لکن این قضیّه در «یوسف» و «زلیخا» هم سابقه دارد) بالأخره یکى از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، بلند شد جامهاى برداشت روى بت که بت نبیند قضایاى اینها را، آن خدایى که دروغى است نبیند که دارند چکار مىکنند.آیا ما مىتوانیم از خداى حقیقى، مخفى بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.مىآیند به انسان مىگویند:
چیزى نیست یک نوشتهاى را اجازه بده ما امضا بکنیم، لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، نه شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم فلانش.بالأخره، نمىتوانیم از خدا مخفى بکنیم اعمال خودمان را او قادر است، ناظر است علیم است، حکیم است، نمىتوانیم. تا با او نسازیم کارمان درست نمىشود. حالا چه کار بکنیم; خودمان از خودمان یبترسیم، فض از دیگران، چرا؟ به جهت اینکه فردا ما چه مىدانیم چه به ما مىگویند که در مقابل این عمل شما این راهى که دارید مىروید نروید از این راه، چه کارى کنیم با شما.بلى، بالأخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم، خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم، از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم; وقتى که همه این مطالب احراز شد بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرّعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست برنداریم.از خدا مىخواهیم به توسّط انبیاء و اوصیائش و وصىّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدائى بودن و از خدائیان و از وسائط امداد خدا و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم خودیها را بشناسیم خدائیها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته مىشوند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
از سایت تبیان