نامت چه بود؟ آدم.
فرزندِ؟ مرا نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت.
محل تولد؟ بهشت پاک.
محل سکونت؟ زمین خاک.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایهی خدا، اینک به قدر سایهی بختم به روی خاک.
اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل خشمناک، هابیل زیر خاک.
روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق.
رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه.
چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان.
وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست، نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک.
جنست؟ نیمی مرا ز خاک، نیمی دگر خدا.
شغلت؟ در کار کشت امیدم.
شاکی تو؟ خدا.
نام وکیل؟ آن هم خدا.
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه.
تنها همین؟ همین.
حکمت؟ تبعید در زمین.
همدست در گناه؟ حوّای آشنا.
ترسیدهای؟ کمی.
ز چه؟ که شوم اسیر خاک.
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟ بلی.
که؟ گاهی فقط خدا.
دلتنگ گشتهای؟ زیاد.
برای که؟ تنها خدا.
آوردهای سند؟ بلی.
چه؟ دو قطره اشک.
داری تو ضامنی؟ بلی.
چه کسی؟ تنها کسم خدا.
در آخرین دفاع؟ میخوانمش چنان که اجابت کند دعا . . .
حدیث قدس
از وبلاگ http://parvaze-rooh.blogfa.com/
پاهایت را هر کجای زمین که بگذاری آن را به خاطر خواهد سپرد. جاهایی قدم بگذار که وقتی فیلم تکرارگامهایت را گذاشتند از مکانهای رفته پشیمان نشوی.
دستهایت هر کاری کنند، هر چه را لمس کرده باشی در حافظه سر انگشتانت باقی خواهد ماند. خوشا بهحال دستهایی که حرمت نگه میدارند، میآفرینند و سجده میکنند.
همیشه فکر میکنی تو با چشمهایت میبینی درحالی که آنچه را دیدهای از چشمهایت عکس یادگاریخواهد گرفت و روزی به تو یادآور خواهد شد که کجا را دیدهای.
به شعور سلولهای بدنت و به شعور طبیعت ایمان بیاور و حواست به حرف زدنت باشد. گلی که آن روزفکر کردی نمیشنود، تمام حرفهایت را به خاطر سپرد تا روزی بگوید که آنجا تنها نبودهای.
من از ضبط همیشگی تو حرف میزنم. از اثری که بر هر چیزی میگذاری. آثاری که هرگز از بیننمیروند.
ما با هر حرکت و هر فکر در این دنیا گوشهای از شکل خود را برای آن دنیا نقاشی میکنیم. کاش اینتصویر زیبا باشد طوری که وقتی برای آخرین بار چشممان را میبندیم دل زمین برایمان تنگ شود آنقدر که خاک کربلا هنوز به خون حسین(ع) میبالد و دلتنگ اوست.
میترا سهیل

بازدید امروز: 353
بازدید دیروز: 412
کل بازدیدها: 6946471