سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف اسلامی
 
...

یکی میره مکه وقتی برمیگرده ازش می پرسن چه طور بود؟ خوش گذشت؟

میگه :همه چی عالی بود هتل 5ستاره، امکانات توپ، جنسا ارزون و.... یه جای دیگه هم بود که مردم دورش میچرخیدن شلوغ بود من نرفتم.



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط ایران

عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد. مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد.
به او گفتم: « مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب می شود.»
او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن می ده!»



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط ایران

یکی جبهه بوده از هر طرف خمپاره می یومده .یکی داد می زنه می گه : سنکر بگیرید .یارو از اون ور می گه : واسه من بربری بگیرید!



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط ایران

یاد اون روزها بخیر. وقتى من بچه بودم، مادرم یک تومن به من مى داد و مرا به فروشگاه مى فرستاد و من با 3 کیلو سیب زمینى، دو بسته نان، سه پاکت شیر، یک کیلو پنیر، یک بسته چاى و دوازده تا تخم مرغ به خانه برمى گشتم. اما الان دیگه از این خبرها نیست... !همه جا توى فروشگاه ها دوربین گذاشته اند



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط ایران

یه روز یه پیرمردی عزرائیل رو می بینه که داره از دور میادطرفش. ازترس جونش فرارمی کنه می ره داخل یه مهد کودک کنار بچه ها می شینه شروع می کنه به بیسکویت خوردن.
عزرائیل میادپیشش ومیگه: داری چیکار می کنی؟
پیرمرد با صدای بچه گانه میگه: دارم قاقا میخورم.
عزرئیل میگه: پس قاقاتو بخور بریم دَدَر.
 



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط ایران

یکی به عنوان چتر باز میره تو نیرو هوایی

روز مانور که میرسه فرماندش بهش میگه: وقتی پریدی پایین دکمه سبز رو فشار میدی چتر باز میشه اگه باز نشد دکمه قرمز رو فشار میدی حتما باز میشه وقتی رسیدی پایین اونجا یک ماشین هست که میارتد پادگان.

خلاصه میپره پایین دکمه سبز رو میزنه وا نمیشه! دکمه قرمز رو میزنه وا نمیشه! بعد با عصبانیت میگه:

اگه شانس ماست برسیم پایین ماشینم رفته!



نوشته شده در تاریخ شنبه 89/7/3 توسط ایران

از همه دوستانی که با نظراتشون ما رو مورد لطف قرار دادن صمیمانه سپاسگزارم.

- تو جاده هراز با ترمز ناگهانی یه شیر پاک خورده ... نزدیک بود بیفتیم بغل ...

- به محض اینکه درب منزل حاجی رو باز کردم که ماشین رو تو حیاط ببرم اقا مصطفی زنگ زد خونه ما کی می آی. گفتم صبر کن درب خونه رو ببندم بعد زنگ بزن . خب البته تو این سفر  بلاخره نوبت بهش نرسید همینطور به آقا محسن گل و .... بقول حاجی باید یه سه ماهی مرخصی بگیرم تا به همه بتونم یه سری بزنم.

- بلاخره حاجی رو  بعداز چند سال مقاومت مجبورش کردم که برای مریضیش عمل بشه.خب من هم بعنوان همراه قرار بود که شب رو پیش حاجی تو بیمارستانی در ساری بمونم و البته آماده بودم که روی صندلی بخوابم ولی در کمال تعجب دیدم برای شام مرغ سوخاری آوردن ، برای خوابیدن هم یه تخت خالی برای ما آماده کرده بودن. بجای اینکه من مواظب حاجی باشم حاجی مواظب من بود صبح گفت آقا رضا پاشو نمازت قضا نشه. به به  تا صبح چند بار هم پرستارا بی سرو صدا اومدن به ایشون سر زدن ولی من اصلا خبر دار نشدم. خب البته بعدا فهیمدم همه اینا بخاطر دختر صاحبخونه داداشم ،که سرپرستار بیمارستان بوده  به همه سفارش کرده بود.

- هی گفتم بابا منشی مرد به ما ندید گوش نکردید . حالا این منشی ما داره چکار می کنه خدا می دونه

- راستی  فیلم رزمی شکلات رو در مدت سفرم دیدم  بدک نبود

- یه بعداز ظهر هم رفتم ببینم داداش حسین وضع کاسبی اش چطوره ( یه مغاز زیورآلات بدلی داره - بعیده زنان از اون مغازه عبور کنن و  وارد مغازه اش نشن) خب ما یه گوشه نشسته  و تو حال وهوای خودمون که یه دفعه یکی گفت آقا ببخشید میشه اون گواشواره رو بیارین. چشمتون روز بد نبینه. بعداز اینکه گوشواره اش رو تو گوشش گذاشت داشت به من نشون می داد که بهش میاد یا نه؟

داداش شاگرد نمی خوای؟



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/6/18 توسط ایران

عید سعید فطر مبارک


فرازهایی از دعای وداع امام سجاد(ع) با ماه رمضان:
بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا...
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها...
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی...
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
تا ز رویت گرفته ام روزه
جز به یادت نکرده ام افطار

چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم…
اللهم عجل لولیک الفرج

خوش بحال اونایی که در این ماه رمضان  تصمیم گرفتن گناهی رو ترک کنن یا عبادتی رو به عباداتشون بیفزایند.

خدایا این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عمرمان قرار نده

بلند بگو آلهی آمین

تا اول مهر  بخاطر مسافرت از شر ما راحت هستید.اگر هم بر نگشتیم ما رو حلال کنید.

 التماس دعا



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/6/18 توسط ایران

استاد فاطمی نیا در جلسه ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمودند: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟
می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.
عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.
امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی. 
گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود. 
منبع: تبیان



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/6/17 توسط ایران

چراغ دوستی تو همیشه در قلب من روشنه حتی در ساعات اوج مصرف



<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 114
بازدید دیروز: 675
کل بازدیدها: 7528672

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]