سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موتور سواری - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/8/12 توسط ایران

خنده

فرمانده با شور و حرارت مشغول صحبت بود، وظایف را تقسیم می کرد و گروه ها یکی یکی توجیه می شدند.یک دفعه یادش آمد باید خبری را به قرارگاه برساند . سرش را چرخاند ؛ پسر بچه ای بسیجی را توی جمع دید و گفت : (( تو پاشو با اون موتور سریع برو عقب این پیغام رو بده ))

پسر بچه بلند شد . خواست بگوید موتور سواری بلد نیستم ،ولی فرمانده آنقدر با ابهت گفته بود که نتوانست . دوید سمت موتور ،موتور را توی دست گرفت و شروع کرد به دویدن. صدای خنده همه رزمنده ها بلند شد.   

http://tanz.isarblog.com/

  مهدی قزلی



.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 302
بازدید دیروز: 458
کل بازدیدها: 7491675

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]