گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند:
- اخوی دیر اومدی.
- برادر می خوای بکشیمون از گشنگی؟
- عزیز جان! حالا اول می ری سنگر فرماندهی برای خود شیرینی؟
گونی بزرگ بود و سر آن بنده خدا پایین.کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. کاوه (محمود کاوه)، فرمانده لشکر بود.