سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدام جاروبرقیه - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/4/8 توسط ایران
صبح روز عملیات والفجر 10 در منطقه‌ی حلبچه همه حسابی خسته بودند؛ روحیه‌ی مناسبی در چهره‌ی بچه‌ها دیده نمی‌شد. از طرفی حدود 100 اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم.
برای این‌که انبساط خاطری در بچه‌ها پیدا شود و روحیه‌های گرفته‌ی آن‌ها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچاره‌ها هنوز لب باز نکرده، از ترس شروع به شعار دادن می‌کردند. مشتم را بالا بردم، فریاد زدم: « صدام جارو برقیه
اسیران هم مشت‌ها را بالا بردند، شعار دادند: « صدام جارو برقیه.
فرمانده‌ی گروهان برادر قربانی هم کنارم ایستاده بود و باز برای این که فضای خموده را به نشاط تبدیل کنم، فریاد زدم: « الموت لقربانی » و اسیران عراقی شعارم را جواب دادند.
بچه‌های خط همه از خنده روده‌بُر شده بودند و قربانی هم دستش را تکان می‌داد که یعنی شعار ندهیم. او می‌گفت: قربانی من هستم، « انا قربانی » و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند، رو به برادر قربانی کردند و دستان

.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 374
بازدید دیروز: 387
کل بازدیدها: 7495493

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]